آموزه هایی از مسیر معرفت سالکان مبارز

خرده ستمگر

دسته بندی : خرده ستمگر


در فهرست استراتژیک یک سالک مبارز ، خود بزرگ بینی تنها چیزی است که انرژی زیادی می گیرد ، به همین علت باید آن را از خود دور کنیم . یکی از دلواپسی های سالکان مبارز ،‌ رها ساختن این انرژی به منظور مواجه شدن با ناشناخته است . به جریان انداختن این انرژی یعنی بی عیب و نقصی .

بینندگان قدیم ،‌ این استادان بی چون و چرای ” کمین و شکار کردن “‌  موثرترین استراتژی را ساخته و پرداخته کردند . این استراتژی از شش رکن که بر یکدیگر تاثیر می گذاشتند ساخته شده بود . پنج رکن آن را نشانه های سالکی می نامیم :

 

خویشتنداری ، انضباط ، شکیبایی ، زمانبندی و وقت شناسی و  اراده  .

 

اینها متعلق به دنیای سالکانی است که برای رهایی از خود بزرگ بینی مبارزه می کنند . ششمین رکن و احتمالا مهمترین آن متعلق به دنیای بیرونی است و ”‌ خرده ستمگر “‌ نامیده می شود.

خرده ستمگر شکنجه گر است ، کسی که قدرت مرگ یا زندگی سالک را در دست دارد و یا او را تا سر حد جنون آزار می دهد .

خرده ستمگران دو گروه فرعی دارند . اولین گروه دسته ای از خرده ستمگران هستند که آدمها را شکنجه و آزار می دهند و بدبخت می کنند ،‌ بدون اینکه واقعا باعث مرگ کسی شوند . آنها خرده ستمگران کوچک نامیده می شوند . دومین گروه متشکل از خرده ستمگرانی است که بیش از حد عصبانی کننده و مزاحمند . به آنان خرده ستمگران ناچیز یا خرده ستمگران حقیر می گویند .

 خرده ستمگران کوچک نیز به نوبه خود به چهار طبقه تقسیم می شوند . گروه اول با بیرحمی و خشونت شکنجه می دهد . دیگری با گمراه کردن و ایجاد ترس تحمل ناپذیر این کار را می کند . گروه بعدی با ایجاد غم و اندوه بر انسان ستم می کند و عاقبت گروه آخر که با خشمگین کردن سالکان آنها را شکنجه می دهد .

آنچه انسان را به خرده ستمگری بدل می کند ، ‌استفاده بیش از حد شناخته (تونال) است .

برای سر و کار داشتن با بدترین خرده ستمگران چهار ویژگی(که در بالا ذکر شد) کافی هستند ، به شرطی که آدم خرده ستمگری پیدا کند . سالکی که تصادفا با چنین خرده ستمگری برخورد کند ، آدم خوشبختی است .

یکی از بزرگترین کارهای بینندگان زمان فتح ،‌ ساختن مفهومی بود که پیشرفت سه مرحله ای نامیده می شود . آنها با درک طبیعت بشر به این نتیجه بی چون و چرا دست یافتند که اگر بیننده ای بتواند در رویارویی با خرده ستمگری مقاومت کند ، مطمئنا می تواند با مصونیت با ناشناخته مواجه شود و بعد حتی می تواند حضور ناشناخته را تحمل کند . واکنش یک انسان معمولی در مورد این مطلب این است که فکر می کند شاید جمله بر عکس باشد . یعنی بیننده ای که بتواند در رویارویی با ناشناخته استقامت کند ،‌ مطمئنا می تواند  با خرده ستمگر روبرو شود ،‌ ولی این طور نیست . و درست همین گمان باعث نابودی بهترین بینندگان اعصار کهن شد .

اشتباه یک آدم معمولی در برخورد با خرده ستمگر در این است که بدون داشتن استراتژی با او روبرو می شود . نقطه ضعف وحشتناک انسانهای معمولی در این است که خود را زیاده از حد جدی می گیرند ، اعمال و احساسات خود را همچون اعمال و احساسات خرده ستمگر مهم می پندارند . بر عکس ، سالکان مبارز نه تنها استراتژی خوب اندیشیده ای دارند ،‌ بلکه فاقد خود بزرگ بینی اند . آنچه که مانع خود بزرگ بینی آنها می شود ،‌ این است که فکر می کنندواقعیت تنها تعبیری است ساخته ما.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
سالک مبارز

خودبزرگ بینی

دسته بندی : خودبزرگ بینی

 

برای سالکان، مبارزه با خودبینی یک مسئله ی استراتژی است و نه یک اصل اخلاقی

 

یکی از بزرگترین دشمنانی که بر سر راه سالکان وجود دارد خودبینی و یا خودبزرگ بینی آنهاست.  نقطه ضعف وحشتناک انسانهای معمولی در این است که خود را زیاده از حد جدی می گیرند بر عکس ، سالکان مبارز فاقد خودبینی اند. آنچه مانع خودبینی آنها می شود این است که می دانند  واقعیت، تنها تعبیری است ساخته ی ما .

 

طبق آموزه های پیر خرد چیزی که ما را ضعیف می کند  احساس رنجش نسبت به کردار و سوء کردار همنوعان ماست. خود بزرگ بینی ما سبب می شود که بیشتر ایام زندگیمان را از کسی رنجیده باشیم.کوشش سالکان مبارز باید در جهت ریشه کن ساختن خودبزرگ بینی باشد. ما بدون خود بزرگ بینی آسیب ناپذیریم و نکته مهم اینکه  با ملایمت نمی توان به جنگ خودبزرگ بینی رفت.

 

در فهرست استراتژیک یک سالک خودبزرگ بینی تنها چیزی است که انرژی زیادی می گیرد.به همین علت باید آن را از خود دور کنیم. یکی از دلواپسی های سالکان مبارز ، رها ساختن این انرژی به منظور مواجه شدن با ناشناخته است. به جریان انداختن این انرژی یعنی بی عیب و نقصی .

 

بینندگان زمان فتح ، این استادان بی چون و چرای «کمین و شکار» موثرترین استراتژی را ساخته و پرداخته کردند. این استراتژی از شش رکن که بر یکدیگر تاثیر می گذارند ساخته شده است.

 

پنج رکن آن را نشانه های سالکی می نامیم:

 

1) خویشتنداری ، 2) انضباط ، 3) شکیبایی ، 4) زمانبندی و وقت شناسی ، 5) اراده

 

اینها متعلق به دنیای سالکانی است که برای رهایی از خودبزرگ بینی مبارزه می کنند.

 

سالکان خود را برای آگاه شدن آماده می کنند و آگاهی مطلق تنها زمانی به سراغ آنها می آید که دیگر از خودبزرگ بینی تهی شده اند. تنها وقتی که هیچ هستند ، همه چیز می شوند.خودبزرگ بینی انگیزه ی غم و اندوه است . سالکان حق دارند عمیقاً اندوهگین باشند ولی این اندوه فقط برای این است که آنها را بخنداند.

 دون خوان معتقد بود خود مهم بینی نه فقط بزرگترین دشمن ماست بلکه مکافات به حق نوع بشر است. استدلال او این بود که بیشتر انرژی ما برای ابقای اهمیت شخصیتمان هدر می رود. بهترین مثال در این مورد ، نگرانی بی حد و حصر ما درباره ی ظاهرمان و نیز در این پرسش است که آیا تحسین می شویم یا نه ، دوستمان دارند یا نه و مورد پذیرش هستیم یا نیستیم . دلیل می آورد که اگر قادر باشیم قدری از اهمیت خویش را از دست بدهیم دو اتفاق خارق العاده برایمان روی خواهد داد:

نخست اینکه انرژیمان را از تلاش در راه ابقای اندیشه ی فریبنده ی عظمتمان آزاد می سازیم ، و دوم آنکه به اندازه ی کافی انرژی فراهم می آوریم تا به دقت دوم گام نهیم و نیم نگاهی به عظمت واقعی عالم وجود بیندازیم.

 

 

بخش هایی از سخنان کاستاندا در مورد خودبزرگ بینی از کتاب ملاقات با ناوال/ اثر آرماندو تورز

 

  •  اهمیت خود

 

احساس مهم بودن در یک بچه هنگامی رشد می‌یابد که دریافتهای اجتماعی‌اش کامل گردد. ما آموزش داده شده‌ایم که به منظور ارتباط با همدیگر، دنیایی از توافقات را بسازیم که به آن رجوع می‌کنیم. اما این هدیه یک تعلق خاطر آزار دهنده است:عقیده ما در مورد «من». خود یک ساختار ذهنی است، ریشه در بیرون دارد، و زمان آن است که از آن رها شویم.

 

در پروسه تبدیل شدن به یک موجود اجتماعی، یک بچه در حال رشد تصویر غلطی از اهمیت خود را بدست می‌آورد و چیزی که در ابتدا احساسات سالمی برای حفظ خود بود تبدیل به یک تقاضای خودخواهانه برای توجه می‌شود.

 

در حالی‌که به پاهایش اشاره می‌کرد، گفت که خودبینی ما را وامی‌دارد که کارهای احمقانه‌ای انجام دهیم. به من نگاه کنید! یک جفت کفش خریده‌ام که هر کدام یک کیلو وزن دارند. 500 دلار هزینه کرده‌ام تا این کفش‌ها را همراه با خود به این طرف و آن طرف حمل کنم.

 

به دلیل اهمیت خود، پر از خشونت، حسادت و ناکامی هستیم. به خودمان اجازه می‌دهیم که با احساس از خود راضی بودن راهنمایی شویم، و با بهانه‌هایی مثل "نباید چیزی باعث نگرانیم شود" یا "چقدر خسته‌ام" از وظیفه شناخت خود فرار می‌کنیم. در پس تمامی این‌ها، دلواپسی وجود دارد که ما سعی می‌کنیم با گفتگوی درونی آن را خاموش کنیم که خود موجب بیشتر احمق و کمتر طبیعی جلوه کنیم.

 

زمانی یک راهنمای معنوی کالیفرنیایی را ملاقات کردم که خودش را یک انسان واقعی می‌دانست. او مرا به عنوان شاگردش پذیرفت و برای شروع به من ماموریت جمع‌آوری اعانه برای امور خیریه را محول کرد. فکر کردم که این یک تجربه جدید برایم خواهد بود و یا شاید درس مهمی را به من آموزش دهد تمام اشتیاقم را جمع کردم و آنچه را که او گفته بود انجام دادم. هنگامی که نزد او برگشتم گفتم که: "اکنون شما آن را انجام بده"، عصبانی شد و مرا از کلاس بیرون انداخت.

 

اهمیت- خود از همان نوع انرژی استفاده می‌کند که برای رویابینی به‌کار می‌بریم. بنابراین از بین بردن آن، شرط اساسی ناوالیسم است، زیرا انرژی اضافی را برای استفاده آزاد می‌کند و زیرا که بدون این توجهات راه مبارزان می‌تواند ناهنجاریهایی را برای ما بوجود آورد.این چیزی است که برای بسیاری از کارآموزان رخ می‌دهد. آنها خوب شروع می‌کنند، انرژی‌شان را ذخیره می‌کنند و پتانسیل‌هایشان را توسعه می‌دهند. اما تشخیص نمی‌دهند که همچنانکه قدرت کسب می‌کنند، انگل‌هایی را در خود پرورش می‌دهند. اگر می‌خواهیم از فشار خودبینی بکاهیم، باید آن را مانند یک انسان معمولی انجام دهیم، زیرا ساحری که خود را مهم می‌داند اندوهناک‌ترین موجود است.

 

به یاد داشته باشید که خودبینی خائن است، می‌تواند خود را در پس انسانیت بی‌نقصی جلوه دهد، زیرا هیچ عجله‌ای ندارد. پس از سالها تمرین، به کمترین غفلتی نیاز دارد، یک اشتباه کوچک – و دوباره آنجاست، مانند یک ویروس که خاموش مانده و یا شبیه به قورباغه‌هایی که برای سالها زیر ماسه بیابان می‌مانند، و با نخستین قطره باران از خواب بیدار می‌شوند و دوباره فعالیت می‌کنند.

 

دون خوان شاگردانش را با بی‌رحمی ضربه می‌زد. یک کار 24 ساعته را برای  کنترل اختاپوس خودبینی توصیه می‌کرد. البته ما هیچ توجهی به او نمی‌کردیم! تنها الیگیو، که بیشتر از همه جلو بود، بیشتر ما خودمان را به وضع شرم‌آوری به تمایلاتمان سپرده بودیم. در مورد لاگوردا کشنده بود.

 

خودبینی کشنده است، جریان سیال انرژی را متوقف می‌سازد و این خیلی کشنده است. هنگامی‌که یک مبارز یاد گرفت که چگونه آن را دور بیاندازد، روحش رها و شادمان مانند یک حیوان وحشی از قفس بیرون آمده و آزاد می‌گردد.

 

با راههای گوناگونی می‌توان با خود بینی مبارزه کرد، اما پیش از هر چیز باید دانست که آن وجود دارد. اگر شما ضعفی دارید و آن را تشخیص داده‌اید، نیمی از کار صورت گرفته است.بنابراین، آن را تشخیص دهید. یک تابلو تهیه کنید و روی آن بنویسید که:«خودبینی کشنده است» و آن را در قابل دیدترین مکان در خانه آویزان کنید. هر روز آن را بخوانید، سعی کنید هنگام کار آنرا به‌خاطر داشته باشید، در مورد آن تعمق(meditate) کنید.  شاید زمانیکه معنی آنرا در یافتید خود درونی‌تان آشکار شود، و تصمیم بگیرید کاری انجام دهید.

 

معمولاً خودبینی احساسات ما را تغذیه می‌کند، از علاقه به بودن در میان مردم تا پذیرفته شدن توسط دیگران، گستاخی کردن و ریشخند زدن. اما حوزه مناسب برای آن دلسوزی برای خود و اطرافیانمان است. به‌منظور شکار آن می‌بایست که احساساتمان را به قطعات کوچکتری تقسیم کنیم، و منابعی که آنها را تغذیه می‌کند تشخیص دهیم.

 

احساسات معمولاً کمتر خود را به شکل واقعی نشان می‌دهند. آنها خودشان را می‌پوشانند. برای شکار آنها مانند خرگوش می‌بایست که با نرمی و استراتژی عمل کنیم، زیرا آنها سریع‌اند و ما نمی‌توانیم همگام با ظهور آنها تفکر کنیم.

 

با آشکارترین مسایل شروع می‌کنیم، مانند: چقدر خودم را جدی می‌گیرم؟ تا چه اندازه وابسته‌ام؟ زمانم را صرف چه می کنم؟ این موضوعاتی است که می‌توانیم با آنها شروع کنیم و انرژی‌ای را گردآوری کنیم که مقداری توجه را آزاد ساخته و به ما این امکان را می‌دهد که عمیق‌تر وارد تمرین شویم.

 

با شروع به این تغییرات کوچک، می‌توانیم المانهایی را که آشکارسازی‌شان سخت‌تر است، جایی‌که خودبینی ما خود را به دیوانگی تبدیل می‌کند آنالیز کنیم. برای مثال، اعتقاداتم چیست؟ آیا خودم را فناناپذیر می‌دانم؟ آیا ویژه‌ام؟ آیا استحقاق توجه را دارم؟ این نوع آنالیزها تبدیل به نوعی اعتقاد می‌شوند- هسته اصلی احساساتمان- بنابراین باید آنها را در سکوت درونی انجام داد، و در این راه باید اشتیاق و تعهد زیادی برای درستکاری( و پایبندی به آنچه تعیین می‌کنیم) داشت. درغیراین‌صورت ذهن به راه خودش ادامه می‌دهد، و هر توجیهی را که لازم بداند به کار خواهد برد.

 

یکبار که احساساتتان را کالبد شکافی کردید، شما یاد می‌گیرید که چگونه در رابطه با وابستگی‌های انسانی خود را در جایی قرار دهید که دلسوزی‌ای در کار نباشد.برای بینندگان این جایگاه در حوزه‌ای از درخشندگی‌مان قرار دارد که هر جزء آن مانند توابعی است که در حوزه عقلانیت عمل می‌کنند. می‌توانیم یاد بگیریم که چگونه دنیا را از یک منظر گسسته نگاه کنیم همانطور که در بچگی یاد گرفتیم که دنیا را با عقلانیت ببینیم. تنها اختلاف این است که جداسازی با نقطه کانونی به خلق و خوی مبارز نزدیک‌تر است.

 

عمل کردن بدون احتیاط باعث می‌شود که آشفتگی‌های احساسی به حرکت درآمده توسط تمرینات شکار اهمیت- خود، آنقدر دردآور باشد که ما را به سمت خودکشی یا دیوانگی سوق دهد. هنگامی‌که یک کارآموز یاد گرفت چگونه در مورد دنیا بدون دلسوزی بیاندیشد و این موضوع را در پس تمامی موقعیات درک کند که به‌طور ضمنی به زهکشی انرژی اشاره دارد در یک دنیای غیر شخصی قرار گرفته و از بودن به عنوان یک مجموعه احساسی متوقف شده و تبدیل به یک موجود سیال می‌شود.

 

مشکل دلسوزی این است که ما را وامی‌دارد دنیا را با چشم افراط ببینیم. یک مبارز بدون دلسوزی شخصی است که خواستش را در مرکز خونسردی قرار داده است، و با گفتن «چقدر بیچاره‌ام»، خودش را تسکین نمی‌دهد. او شخصی است ک هیچ دلسوزی‌ای برای ضعفهایش احساس نمی‌کند، و یاد گرفته که چگونه به خودش بخندد.

 

کارآموز با آگاهی از این موضوع، روابطش را بازسازی می‌کند. یاد می‌گیرد که چگونه از آنهایی فرار کند که او را تایید می‌کنند و به سمت آنهایی می‌رود که هیچ توجهی به انسانیت ندارند. او به دنبال منتقد می‌گردد نه چاپلوس. به این ترتیب زندگی جدیدی را شروع می‌کند، تاریخچه‌اش را از بین می‌برد، نامش را عوض می‌کند، شخصیت نوینی برای خودش می‌سازد، و نفس حاضر خاموشش را از بین می‌برد. خودش را در موقعیتهایی قرار می‌دهد که خود واقعی‌اش وادار به عمل باشد. یک شکارچی قدرتمند دلسوزی ندارد، او به دنبال داشتن هویت در نظر هیچ انسان دیگری نیست.

 

نداشتن دلسوزی شگفت‌آور است. تلاشمان این است که آرام آرام به آن برسیم اما ناگهانی رخ می‌دهد، مانند یک ارتعاش که قالب ما را می‌شکند و به ما اجازه می‌دهد که دنیا را با یک لبخند آرام ببینیم. برای نخستین بار در سالیان پیاپی، ما از بودش خودمان آزاد می‌شویم و واقعیت اطرافمان را درک می‌کنیم. هنگامی که به آنجا رسیدیم، تنها نیستیم. فشار بی‌نهایتی انتظار ما را می‌کشد، کمکی که از هسته عقاب می‌رسد و ما را در کمتر از هزارم ثانیه‌ای به دنیای سلامت روانی و هشیاری می‌برد.

 

هنگامی که هیچ دلسوزی برای خودمان نداریم، می‌توانیم با ظرافت و زیبایی خاموشی و انقراض شخصی‌مان را مشاهده کنیم.مرگ نیرویی است که به مبارز ارزش و اعتدال می‌دهد. تنها با دیدن از طریق چشمان مرگ است که میتوانیم ببینیم که ما مهم نیستیم. سپس مرگ می‌آید که در کنارمان زندگی کند و رازهایش را به ما بگوید.

 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

نشانه های سالکی

دسته بندی : ارکان سالکی

 

1) خویشتنداری:

 حفظ روحیه  وقتی که شخص تو را زیر پا لگد مال می کند ، خویشتن داری نامیده می شود. هنگام تمرین خویشتنداری ، آنچه که اتفاق می افتد فرسایش عادی خودبزرگ بینی ماست. اگر کسی ذره ای غرور داشته باشد ، وقتی با او طوری رفتار  کنند که احساس کند آدم بی ارزشی است ، خرد می شود.

 

2)انضباط :

 خویشتنداری و انضباط به حالت درونی سالک ارتباط دارد. سالک به خود توجه می کند ولی نه مثل یک آدم خودخواه بلکه به این معنا که دائماً و کاملا در حال خودآزمایی است.ساحران انضباط را قابلیت مواجهه با مسائل حساب نشده ، در کمال آرامش می دانند که در شمار انتظارات ما نیست. برای آنان انضباط هنر است ، هنر مواجهه با بیکرانگی ، بی آنکه خود را ببازیم ، نه برای اینکه آنها قوی و جان سخت هستند ، بلکه چون سرشار از ترس آمیخته با احترامند.


 3)شکیبایی :

 شکیبایی یعنی شخص به سادگی و با شادی و بی هیچ شتاب و اضطراب انتظار بکشد و آنچه را که باید رخ دهد به تاخیر اندازد.

 

4) زمانبندی و وقت شناسی:

 وقت شناسی کیفیتی است که رهایی آنچه را که تا کنون به تاخیر افتاده است معین می کند. خویشتن داری ، انضباط و شکیبایی مثل سدی است که در پس آن هر چیزی انباشته می شود. وقت شناسی دریچه سد است.

شکیبایی و وقت شناسی یک حالت درونی نیست. این دو در حیطه ی مرد معرفتند.

 

5)اراده:

 اراده به دنیای دیگری تعلق دارد، به ناشناخته. چهار ویژگی دیگر به شناخته تعلق دارند، دقیقاً به همان جایی که خرده ستمگران در آنند. در واقع، آنچه انسان را به خرده ستمگری بدل می کند، استفاده ی بیش از حد از شناخته است.

 

6)خرده ستمگر :

 خرده ستمگر شکنجه گر است ، کسی که قدرت مرگ یا زندگی سالک را در دست دارد و یا او را تا حد جنون آزار می دهد.اگر سالکی بتواند در رویایی با خرده ستمگر مقاومت کند، مطمئناً می تواند با مصونیت با ناشناخته مواجه شود و بعد حتی می تواند حضور ناشناخته را تحمل کند. هر کسی به خرده ستمگر بپیوندد شکست خورده است. با خشم و غضب و بدون خویشتنداری و انضباط اقدام کردن و ناشکیبا بودن  یعنی مغلوب شدن.

 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

تاتوره

دسته بندی : تاتوره



گیاه تاتوره چهاربخش دارد: ریشه ، ساقه ، برگها ، گلها و دانه

همه با هم فرق دارند و هر که متحد او شود باید آن را به همان شکل که هست بشناسد. مهمترین بخش در ریشه هاست . قدرت تاتوره از ریشه اعمال می شود. ساقه ها و برگها هستند که مریض را شفا می دهند و به اصطلاح بهتر این بخش هدیه به نوع انسان است. بخش سوم گلها هستند و آن وسیله ی مطیع کردن مردم و یا کشتنشان می باشد. شخصی که متفق تاتوره است هرگز گل آن را نمی خورد . همین طور ساقه و برگ ، به ویژه بذر آن را ، آنها بخش چهارم گیاه تاتوره و قویترین آنها هستند.

دون خوان :

پیر من گفت بذرها بسیار «هوشیار» هستند و تنها بخشی هستند که می توانند قلب یک انسان را قوی کنند.

این گیاه نر و ماده دارد ، ماده آن بلندتر است و بالای زمین می روید ، بنابراین مثل یک درخت کوچک به نظر می رسد. نر بزرگ است و روی زمین پهن می شود و بیشتر مثل یک بوته کلفت و پهن به نظر می رسد. همچنین ریشه از همان قسمت که متصل به گیاه است چنگالی بیرون می زند.

اگر کسی که  آن را مصرف می کند نقطه ی قرمز رنگی جلوی چشمانش ببیند خوب است و اما اگر آن نقطه سیاه یا سبز باشد ، شخص برای مدتی طولانی مریض خواهد بود. کسانی که قوی با طبیعتی خشن هستند رنگ قرمز را مشاهده می کنند.

 

 

 

 نام علمی: داتورا انوکسیا (D. Inoxia).

زیستگاه بومی: گیاه بومی مرکز و جنوب قاره امریکا است و در قاره اروپا ، آسیا و قاره افریقا شناخته شده است .

محل رویش: در خاکهای حاصلخیز و مرطوب و خاکهای شن دار و اغلب در گودالهای، کنار نهرها، حوضچه‌ها و استخرها می‌روید.

نحوه مصرف: ریشه این گیاه برای بدست اوردن قدرت است ساقه و برگهای آن برای درمان بیماران مفید است گلها برای گیج کردن و بذر ها برای تقویت بدن.

اثرات مثبت: برای کاهش درد بیماران دیابتی مفید است و با تحریک کردن سیستم پاراسمپاتیک باعث به آماده باش در امدن کل سیستم عصبی و عضلانی میشود و فرد برای همین احساس قدرت و سرزندگی می‌کند و در ضمن باعث مقاوم سازی بدن نسبت به درد و کاهش حس درد در بدن افراد می‌شود.

اثرات منفی: مصرف بی‌رویه این گیاه (در انسان به شکل سیگار) موجب بروز عوارضی مثل افزایش فعالیت ترشحی و حرکت دستگاه گوارشی می‌شود و در صورت مصرف در دزهای بسیار بالا خطر مسمومیت و مرگ را در بردارد.

در ناوالیسم گیاه داتوره برای بدست اوردن قدرت استفاده می‌شود. البته کمتر از بقیه گیاهان توصیه شده است چون استفاده بیش از حد از این گیاه نه تنها مفید نیست بلکه بسیار خطرناک و مضراست و حتی میتواند روح و جسم رهجو را به سمت فساد و تباهی سوق بدهد و شخص را از مسیر آزادی دور کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

مسکالیتو یا پیوت

دسته بندی : مسکالیتو


دون خوان همواره پیوت را به عنوان معلم و آموزگار توصیف می کند و می گوید او (مسکالیتو) تصمیم می گیرد که خودش را به شکل های مختلف به کسانی که با او روبرو می شوند ، نشان دهد ، بدون توجه به اینکه آن شخص یک ساحر باشد یا یک بچه کشاورز.دون خوان می گوید که پیوت همچون آموزگار راه درست زندگی را نشان می دهد و وقتی کاستاندا از او می پرسد که چگونه این کار را می کند، او می گوید :

- راه های زیادی برای نشان دادن دارد. بعضی اوقات آن را روی صخره ها ، یا درختان یا درست در جلوی چشمانت نشان می دهد.


 

 

نام علمی: لوفوفورا ویلیامسی(lophophorawilliamsii)

 زیستگاه بومی:در ارتفاعات امریکای مرکزی و امریکای جنوبی.

نحوه مصرف:بخش فوقانی این کاکتوس که بالای سطح زمین قرار می‌گیرد و به آن تاج کاکتوس می‌گویند از قسمت‌های دکمه مانند نامتقارنی تشکیل شده که آنها را از ریشه جدا کرده و سپس خشک می‌کنند، معمولاً این دکمه‌ها جویده یا در آب خیسانده می‌شوند که مایع حاصل از آن توهم زا است.             

اثرات مثبت: افزایش قدرت بینایی به دلیل گشاد شدن مردمک چشم و افزایش قدرت  بدنی به دلیل سفت شدن عضلات و خاموشی درونی به خاطر سرکوب قدرت تفکر.

اثرات منفی: تعریق زیاد، یاوه گویی،توهم، سردرگمی، ناهماهنگی و افزایش ضربان قلب، افزایش فشار خون و افزایش درجه حرارت بدن.

ماده موثره: مسکالین با دوز توهم زایی 3 تا 5 گرم که تا 12 ساعت تاثیر گذار است.

 

مسکالیتو یا پیوت در ناوالیسم نوعی وسیله فرعی برای رسیدن به سکوت درونی است چون وقتی شخص از این ماده استفاده مینماید ذهن برای مدتی به حالت خاموش یا سکوت درونی در میاید و گفتگوی درونی برایش متوقف می شود و به همین دلیل شخص می‌تواند دنیا را بدون قضاوت های عادی ذهنش ببیند و جهان پیرامونش را به نحوه دیگری درک کند. البته در ناوالیسم استفاده از چنین موادی توصیه نمی شود بلکه فقط در مواقعی که رهجو همه راه های دیگر را امتحان نموده و موفق به رسیدن به حالت سکوت درونی نشده باشد در آن صورت استفاده از مقدار اندکی از گیاهان اقتدار میتواند برای رهجو مفید باشد البته میزان مرگ و میر و جنون در بین استفاده کنندگان از مواد اقتدار نسبت به بقیه توهم زا ها بسیار کمتر است اما بهتر است تا جایی که امکان دارد از مصرف آنها پرهیز کرد.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

گیاهان اقتدار

دسته بندی : گیاهان اقتدار

 

دون خوان در اوایل آموزشهای کاستاندا ، به دلیل ذهن بسیار منطقی کاستاندا و عدم انعطاف پذیری وی مجبور به استفاده از گیاهانی شد که معروف به گیاهان اقتدار می باشند.بعد ها دون خوان به وی می گوید که برای پیش رفتن در طریقت معرفت استفاده از این گیاهان الزامی نیست و او تنها برای درهم ریختن نظم خطی فکر او مجبور به استفاده از گیاهان می شود.

 

*************

دون خوان  سه گیاه را جزو گیاهان اصلی می نامند : تاتوره - مسکالیتو - قارچ


او می گوید سرخ پوستان آمریکایی ویژگیهای توهم زایی این سه نوع گیاه را شناخته بودند. این گیاهان به دلیل ویژگیهایشان برای مداوا، خوشی، افسونگری و رسیدن به حالت خلسه استفاده می شدند.

دون خوان در محتوای آموزشی خود استفاده از داتوره و قارچ را برای بدست آوردن «قدرت» ، قدرتی که او اسم آن را «متفق1» می نهاد و استفاده از پیوت یا مسکالیتو را به تحصیل خرد یا دانش راه صحیح زندگی مربوط می دانست. برای او اهمیت گیاهان اقتدار در امکان به وجود آوردن مراحل به خصوص ادراک در انسان بود.

*** به دست آوردن یک متفق دقیق ترین آموزشها و پیروی از مراحل و گامهای بدون هیچ انحراف را لازم دارد.


نقل قول هایی از کاستاندا در مصاحباتش:


- من زیاد از حد واقعی بودم و او موفق نمی شد جهتم را تغییر دهد. در نتیجه این امر مجبور بودم ورود به سطوح دیگر را از طریق مواد توهم زاد بیاموزم و او منطقم را تغییر داد.

- روانگردانها به یقین جزمیت مرا تکان دادند، ولی در عوض بهای زیادی برای آن پرداختم. جسمم ضعیف شد و ماهها طول کشید تا بهبود یافتم. از نگرانی و دلواپسی رنج بردم و اعمال من فاقد قدرت بود. اگر من همچون سالکی مبارز رفتار کرده و مسئولیت را پذیرا شده بودم ، چنین مواردی برای من رخ نمی داد.


 1. بر طبق گفته ی دون خوان یک متفق قدرتی است که یک مرد می تواند در زندگی خود به کمک بطلبد، از او پند و راهنمایی و نیروی لازم را برای انجام کارهایش بگیرد، خواه کوچک یا بزرگ ، درست و یا غلط باشد. این مونس لازم است زندگی انسان را ارتقاء دهد ، اعمالش را رهبری کند و دانشش را پیش ببرد. در واقع یک متفق یک یاور در دانش و آگاهی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
سالک مبارز

بینندگان جدید و قدیم

دسته بندی : بینندگان جدید و قدیم


بینندگان عهد کهن هزاران سال قبل از فتوحات اسپانیاییها در مکزیک به سر برده اند، مردانی که بزرگترین فضیلت آنان بنا نهادن ساختارهای ساحری با تاکید بر کاربردهای علمی و واقعی بوده است. آنها بسیار فوق العاده اما فاقد خِرد بوده اند. اما بینندگان جدید که دوره ی آنها از پنج هزار سال پیش آغاز گردید ، دارای عقل سلیم اند و در صورتی که لازم بدانند جریان و خط مشی ساحری را تصحیح می کنند.

بینندگان قدیم  طبق گفته ی دون خوان ده هزار سال بیش از این زندگی کرده اند. چهار هزار سال حکمرانی کرده اند ، از هفت تا سه هزار سال پیش .سه هزار سال پیش از بین رفتند و از آن موقع تا به حال دوباره بینندگان  گرد آمدند و آنچه را که  بینندگان قدیم بر جای گذاشته بودند منظم کردند و دوباره ساختند.

اصول رویابینی طبیعتاً توسط بینندگان قدیم تصور شده و تکامل یافته است، همچنین آنها نخستین کسانی بوده اند که ماهیت جهان را دیدند و گفته اند که ماهیت این جهان به نخهای تابنده ای شباهت دارد که به سوی بینهایت و در هر جهت تصورناپذیری امتداد یافته است.تارهای فروزانی که آگاه از خویش اند ، طوری که درک آن برای ذهن آدمی محال است. سپس آنها پیشتر رفتند و ماهیت انرژی انسان را "دیدند" . آنها آدمی را همچون شکلی درخشان تعریف کرده اند که به تخم مرغ عظیمی شباهت دارد و آن را تخم مرغ فروزان نامیدند.

بینندگان قدیم مردانی زیاده رو ، وسواسی و دمدمی مزاج بودند که قربانی دسیسه های خویش شدند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

تعریف ساحری

دسته بندی : تعریف ساحری


در طریقت سالکان، ساحری به معنای عامی که ما انسانها در عالم روزمره ی خود به کار می بریم نیست.ساحری پلیدی ، شیطان پرستی و امثالهم نیست.بلکه ساحری تنها اصولی برای ذخیره ی انرژیست و این انرژی شخص را قادر می سازد تا با میدانهای انرژی که اکنون در دسترس ما نیست سر و کار داشته باشد.

در واقع ساحری توانایی استفاده از میدانهای انرژی است که با درک و مشاهده ی دنیای روزمره ای که می شناسیم ، مصرف نمی شود. ساحری وضعیتی از آگاهی ست که دریافت معمولی ما قادر به درک و مشاهده ی آن نیست. ما صرفاً بایستی متقاعد شویم که در عالم هستی امکانات بسیار بیشتری از آنچه صرفاً چشمها می بینند وجو د دارد. نیازی نداریم شخصی ساحری را به ما بیاموزد ، آنچه به آن محتاجیم معلمی است که ما را متقاعد کند که قدرتهای بیشماری در دسترس ماست.قدرتی در درونمان پنهان است که می توان به آن دست یافت. با دست یابی به این قدرت انسان توانایی درک و مشاهده می یابد و قادر به «دیدن» که همان بینش و بصیرت است می شود و سپس بی آنکه از کلمات استفاده کند شروع به دانستن می کند و معرفت خاموش را تجربه می کند .

در طریقت سالکان چنین معلمی را ناوال می نامند که شخص را به سوی آزادی هدایت می کند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

جایگاه بی ترحم

دسته بندی : جایگاه بی ترحم


جایگاه بی ترحم یکی از جایگاه های بی اندازه مهم پیوندگاه است. در حقیقت اگر پیوندگاه از جای اصلی و همیشگی خود حرکت کرده و به این نقطه برسد شخص دچار بیرحمی می شود. اما این بی رحمی در طریقت سالکان معنای ویژه ای دارد.

بیرحمی دلسوزی نکردن به حال خود است و نه رفتاری ظالمانه با دیگران.بیرحمی حالتی از بودن است. سطحی از قصد است که ناوال به آن رسیده و از آن به عنوان حرکت پیوندگاه خود یا کارآموزش و یا برای کمین و شکار استفاده می کند.

بی رحمی مبارزه ی سالک است ، مبارزه ای علیه «‌من »‌انفرادی که انسان را از اقتدارش محروم داشته است.دلسوزی به حال خود بزرگترین دشمن بشر و سرچشمه ی بدبختی هاست. بدون دلسوزی برای خویش انسان هرگز نمی توانست این چنین خودبزرگ بین باشد که هست.اما ساحران دریافتند که به محض آنکه پیوندگاه حرکت کند خودبزرگ بینی خرد می شود و تصویر خود دیگر نمی تواند دوارم بیاورد.در حقیقت بدون تمرکز بر تصویر خویش ، آنها حس غمخواری و ترحم برای خود و همراه با آن خودبزرگ بینی را از دست می دهند.

برای ساحر بی رحمی ظلم نیست. بیرحمی ضد ترحم و دلسوزی به حال خود یا خودبزرگ بینی است.بیرحمی متانت است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

جایگاه معرفت خاموش

دسته بندی : جایگاه معرفت خاموش


طبق گفته ی دون خوان همه ی ما معرفت خاموش داریم.چیزی که تسلط کامل و شناخت کامل از هر چیز را دارد، ولی به هر حال نمی تواند فکر کند و به همین دلیل آنچه را می داند نمی تواند بر زبان آورد.ساحران معتقدند که وقتی انسان از این شناخت خویش آگاه شد و خواست تا از آنچه که می داند نیز با خبر باشد، بینش آنچه را می دانست از دست داد. این معرفت خاموش را که نمی توانی وصف کنی چیزی جز «قصد» ، روح ، تجرید نیست.انسان فقط مرتکب این اشتباه می شود که می خواهد این معرفت را مستقیماً ، همان طور که چیزهای دیگر را در زندگی می فهمد ، دریاید. هر قدر بیشتر بخواهد ، معرفت فانی تر می شود.

متاسفانه انسان معرفت خاموش را فدای دنیای خرد کرد، هر چه انسان بیشتر به دنیای خرد بچسبد «قصد» فانی می شود.

انسان امروزی که در بین منیت های خود سردرگم است ، با دور شدن از سرچشمه که همان معرفت خاموش است چنان خود را نومید می یابد که جز بیان نومیدی به طرزی جابرانه و اعمال بدبینانه و عیبجویانه ی خود گریزی ندارد.

دو خوان مدعی بود که دلیل بدبینی و نومیدی انسان ، باقیمانده ی ناچیز معرفت خاموش در وجود اوست. این باقیمانده ی ناچیز دو کار انجام می دهد: نخست آنکه اطلاع مختصری درباره ی پیوند کهن او با سرمنشأ هر چیز به وی می دهد و دوم آنکه انسان را وا می دارد تا حس کند که بدون این پیوند ، او هیچ امیدی به صلح و آرامش ، خوشنودی و کمال ندارد.بنابراین مبارزه برای سالک ، ستیزه ای علیه «من انفرادی» است که انسان را از اقتدارش و از معرفت خاموش محروم کرده است.

در مواضع پیوندگاه اولین نقطه جایگاه خرد است، دومین نقطه جایگاه بی ترحم و سومین نقطه جایگاه معرفت خاموش است. بشریت در اولین نقطه یعنی خرد است ، ولی در هر انسانی پیوندگاه مستقیماً در جایگاه خود قرار ندارد.کسانی که پیوندگاهشان درست در همان نقطه است راهبران بشریت اند. اغلب نیز انسانهایی گمنامند که نبوغ آنها به کارگیری خرد و عقلشان است. زمانی بشریت در سومین نقطه بوده است ، بعدها انسان به سوی نقطه ی خرد حرکت کرد.بشریت بیشترین قسمت تاریخ خود را در موضع جایگاه خاموش سپری کرده است و همین امر موجب دلتنگی شدید ما برای آن موضع است.اما نکته حائز اهمیت آنکه فقط کسانی که نمونه ی کامل خرد هستند می توانند به آسانی پیوندگاه خود را حرکت دهند تا معیار معرفت خاموش شوند.پل یک طرفه که از معرفت خاموش به سوی خرد می رود ، اشتیاق نام دارد. این اشتیاقی است که مردان واقعی معرفت خاموش در مورد منشاء آنچه می دانند داشتند. پل یک طرفه ی دیگر ، از خرد به معرفت خاموش را «فهم ناب» نامیده اند. این آن شناختی است که بر مردان خرد فاش ساخت که «خرد» فقط جزیره ای در دریای بی پایان جزایر است. انسانی که هر دو پل او کار کند ، ساحر است که در تماس مستقیم با روح ، آن نیروی حیاتی است که هر دو وضعیت را امکان پذیر می سازد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز