در رویا بودن مقدمه ای بر جادوگری تولتکی

 


عصرگاه در کافی شاپی در توسان،یک خانم شاد و شنگول با مدل موی عجیب پشت پیشخوان نشست و همبرگری سفارش داد.برای اذیت کردن آشپز،که به دوست سرخپوست او توجه نکرده بود با زیرکی سوسک مرده ای را بر روی گوشت قرار داد و با نفرت فریاد زد.آشپز ظرف غذا را برداشت و نگاه موشکافانه ای به زن کردو گفت   یا این سوسک از سقف افتاده نگاهی به او کرد ،یا اینکه از کلاه گیس او. قبل از اینکه زن بتواند جواب دهد او غذای دیگری را پیشنهاد داد و از رستوران تعریف کرد و زن با فروتنی مشغول لذت بردن از استیک و سیب زمینی کبابی شد اما وقتی به خوردن سالاد رسید دید که عنکبوت بزرگی دارد روی کاهو خودش را بالا میکشد به بالا که نگاه کرد دید آشپز لبخند معنی داری دارد به او میزند و برایش دست تکان میدهد . خیلی اوقات صحنه هایی اینچنین در جامعه ای که فرهنگ های مختلف برای مقبولیت و کنترل  با هم رقابت دارند روی میدهد. بهرحال برخلاف تصور این پرده آنچنان هم که بنظر میرسد درست نیست این صحنه ی معارفه به دنیایی است که بطور معمول آنرا درک نمیکنیم ،دنیایی موازی که ساکنانی دارد از بروخو های که از ساحران ماقبل اسپانیایی های فاتح در دره اوحاکا  نشاُت میگیرند.میدانید که آشپز جو کورتز نامیده میشود که همراهانش او را بنام کارلوس کاستاندا میشناسند. دوست زن هم دون خوان ماتئوس است. آشناییه فلوریندا به این دنیا که ما از ادراکمان پاکش کرده ایم دنیایی که بوسیله  قاعده وبرداشت اجتماعی پوشیده شده است ،از چشم ما رانده و فراموش شده ،موضوع سومین کتاب اوست. در رویا بودن از نشر هارپر سانفرانسیسکو 1991. در این کتاب او نقل میکند که چگونه تمام فرضیات او درباره ی فضا،زمان،واقعیت، زنانگی بوسیله گروهی که در محدوده ی بین خواب و بیداری ساکن بودند و  عمل میکردند شکسته شد.غرق شده در این دنیا در اثر انرژیه دون خوان ،کاستاندا و زنان گروه اشان ،تجربیات فلوریندا ادراکی واضح هرچند در هم آمیخته از تواناییه انسان و انرژی است. بهرحال تجربه ی او خالی از رنج نیست چرا که او میبایست همه باور ها و دانش اش را به دنیایی که اندکی قادر بدیدن اش هستند منتقل میکرد.من این شانس را دارم تا با فلوریندا درباره بیست و اندی سال که همراه دون خوان و کاستاندا ست صحبت کنم و دانستن اینکه سود زیادی در درک آنچه که معمولن از آن چشم میپوشیم هست  ساده بود . فلوریندا سرزنده و پر انرژی است و همانقدر با او صحبت کردن درباره ی دنیا های موازی ساده است که صحبت درباره سرگرمی اوقات بیکاری اش که سینما رفتن است. 

 

- خودت را چگونه معرفی میکنی و این روزها چه میکنی؟

       فلوریندا دانر: من مردم شناسی هستم که دیگر کار مردم شناسی نمیکنم ،و به درمان های غیر غربی علاقمند هستم .کار من با سرخپوستان یانومامو در آمریکای جنوبی  موضوع کتاب اول من بود "شابونو". مطالعه ی دیگر من درباره ی  یک درمانگر در جنوب ونزوئلا بود که همزمان بود با زمانیکه تازه به دنیای دون خوان وارد شده بودم و تمایل داشتم که آنرا ادامه دهم. من دیگر درگیر تحقیقات آکادمیک نیستم.  آنچه الان تلاش میکنم که به همراه دیگر افرادی که درگیر همین جستجو هستند انجام دهم ،اینست که در راه دون خوان کار و زندگی کنم. راهی که او به ما یاد داد و در میان تمام دنیاهایی که او و گروهش بر ما گشودند.

- یک عمل قابل مشاهده در ساحری چیست یا در کجاست؟

 فلوریندا: ساحران علاقمند  به تواناییه ذاتی در دیدن انرژی هستند. آنها دانش شان را بعنوان پیگیریه این توانایی در دیدن ذات اشیا معرفی میکنند. کاری که یک نفر بطور نرمال  در زندگی روزانه  انجام میدهد اینست که دنیا را بعنوان یک چیز شناخته ادراک کند و تنها آنرا تجدید اعتبار کند .ظاهراً کار جامعه این است که یک ایده ی قیاسی در فکر کردن به فرد بدهد و بهمین دلیل هیچ تجربه ای واقعن  جدید نیست. مردم کودکانشان را  با کلک و تقلب مجبور میکنند که بهمان طریقی که خود دریافت و ادراک میکنند ، ادراک کنند و وقتی آنان اینکار را بدرستی انجام دادند بچه هایشان واجد شرایط عضویت در گروه میشوند .

- وقتی قادر به دیدن انرژی در محیط اطرافت میشوی با این دانش وتوانایی  چه میکنی ؟

فلوریندا: بعضی از مردم در آنچه می بینند محدود میشوند آنچه ساحران همینطور من میخواهیم این است که محدودیت ها را رد کنیم ،معیار های ادراک عادی را گسترش دهیم.نه تنها ساحران انرژی را  بطور مستقیم میبینند بلکه آنرا بگونه ای متفاوت از آنچه که بیشتر مردم تفسیر میکنند شرح میدهند . تمام دیدگاه ما از اینکه توانایی هایمان بعنوان انسان چیست،تغییر می کند. انتخاب های فرد بسیار محدود است چرا که بوسیله نظم اجتماعی تعیین شده است. جامعه انتخاب ها را تعیین میکند و فردیت بقیه اش را انجام میدهد چرا که آن انتخاب ها هستند که تنها در دسترس میباشند.بنظر میرسد که  فرد تنها منبع ممکناتی است که از میان این محدودیت ها آمده است. ساحرها میگویند:تمرکز بردنیای روزمره در این است که در میان موانع ادراکی ای که جامعه پذیرفته است بمانی . 

 

- چگونه برای آموزش مردم برای  بالا بردن آگاهی تلاش میکنید؟

فلوریندا: چه بعنوان زن و چه بعنوان مرد ، ما آموزش میبینیم که با شیوه ی مخصوصی رفتار کنیم. اگر ما بتوانیم اینرا از حرکت باز بداریم یا حداقل بیازماییم  ، ما خواهیم توانست که انرژی بسیاری را آزاد کنیم. این انرژی آنگاه میتواند برای رویا دیدن مصرف شود. برای دون خوان همه چیز در این خلاصه میشد که باندازه ی کافی انرژی داشته باشید. در ایالات متحده ما شرطی شده ایم که خشنودی لحظه ای داشته باشیم .ما فرمول فوری  میخواهیم که الان کارگر باشد . در مرحله ی اول فوریت بسیار جذاب است. بنوعی دیگر هیچ چیز آنقدر  که دکمه ای را فشار دهید و همه چیز در آنی؛ حاضر شود عالی نیست.

 

- پس ساحران میخواهند  که این انرژی را دوباره کانالیزه کنند؟

فلوریندا: نه تنها این، بلکه آنها میخواهند که موانعی که توانایی های مارا محدود کرده ، بردارند. امکان پذیر است که ما موانع را  با ،سخت گرفتن و دقت بر "تمرین های شخصی"بشکنیم.یکی از اولین تمرینات که همه ساحران انجام میدهند، که من سالها انجامش نمیدادم چرا که به آن باور نداشتم ،مرور دوباره  است. مرور دوباره زندگی اشان با تمام آدم هایی که ایشان کوچکترین روابط متقابلی داشته اند. آنها از حال  شروع می کنند و به طرف گذشته می روند و البته که با والدین اشان تمام می کنند.بهرحال اینها بدنبال تعبیر و تفسیر روانکاوانه نیستند .ساحران میخواهند بدانند که چگونه آنها عمل متقابل می کنند و چه نوع احساسی را بر جای می گذارند. هرچقدر که ساحران در گذشته به عقب میروند بیشتر می فهمند که دریافت ها و عمل متقابل تکراری اشان، چقدربطور وحشتناکی ملال آور بوده که هیچ چیز خاصی در آنها پیدا  نمیشود. دون خوان می گفت که دنیای موازی در اطراف ما وجود دارد ،نیرویی که ما به آن اجازه نمیدهیم چرا که بیش از اندازه مشغول پافشاری بر آنچه که نظم اجتماعی دیکته  میکند ،هستیم .رویابینی یکی از تکنیک های اساسی درک این دنیای موازی است.آنگونه که کاستاندا می گفت این دقت دوم ، انرژی زیادی میبرد ، انرژی ای که تنها میتواند با از بین بردن ایده ی "خود "بدستش آورد. آنچه که ما بطور اساسی در رویا می خواهیم انجامش دهیم، بدست آوردن همان کنترل دنیای روزمره ،در آن است.رویا بهمان اندازه ی دنیای هر روزه امان واقعی میشود.دست آورد عظیمی است،مهیب ،در وضعیت  آنچه که  ما قادر به انجامش هستیم . ما در می یابیم که موجودات فروزان هستیم.

 

- آیا رویای واضح هم چیزی شبیه رویا بینی است؟

 فلوریندا: کاستاندا در کتابهایش، بطور مبسوط درباره ی آنچه که ساحران نقطه ی پیوندگاه مینامند توضیح داده است"ادراک درجایی صورت میگیرد که پیوندگاه آنجا ساکن شده است ".بزرگترین دست آورد تعلیم و تربیت انسانی ما قفل کردن پیوندگاه در مکان عادی آن است . یکبار که پیوندگاه ما در آنجا استقرار پیدا کرد ادراک ما خواهد توانست که راه برود و برای تفسیر راهنمایی شود.ما اول یاد می گیریم که برمبنای  سیستم  ادراک کنیم و بعد برمبنای حواسمان .در رویا فرد بدن را بصورت تخم مرغی  درخشان می بیند.پیوندگاه به داخل حرکت می کند و دریافت های حسی دیگری را رقم می زند و ادراک از رشته های انرژی ای که از درون تخم مرغ می گذرد بوجود می آید.در رویا ،قبل از آنکه فردی به خواب برود،پیوندگاه شروع به لرزیدن می کند .ساحران تلاش میکنند که جایی را که پیوندگاه خود را ثابت می کند کنترل کنند.آنها مایلند که بطور دلخواه آنرا دست کاری و استفاده کنند. فردی که در "رویای واضح دیدن" تواناست میتواند وارد رویاها شود و آنرا کاملن کنترل کند و این دقیقن همان است که دون خوان می خواست انجام دهد. در خلال رویابینی رسیدن به هدف نهایی ساحری امکان پذیر است .رها سازی ادراک از قید و بند های اجتماعی  اش برای دیدن انرژی بصورت مستقیم .

 

- یکی از اختلافات اساسی تجارب  تو با  کاستاندا در استفاده و یا استفاده نکردن از دارو هاست.اشاره ای به داروها در کتاب تو وجود ندارد.

فلوریندا:به کاستاندا داروهای روان گردان داده شد چراکه برای او گذر از موانع ادراک بسیار دشوار بود. برای یک مرد بسیار مشکلتر است، اگر به هیچ دلیلی نباشد لا اقل به دلیل این که ایشان حامی و شکل دهنده ی تعریف ما ازواقعیت هستند. مفهوم سازی منطق  بطور انحصاری توسط مردان انجام گرفته است.  این به مردان اجازه داده است که استعداد و کمالات زنان را حقیر بشمارند.حتی بدتر ؛این به مردان اجازه داده که ویژه گی زنانه را از مفهوم سازی منطق اشان حذف کنند. زنان تربیت شده اند تا که باور کنند که تنها مردان میتوانند معقول و منسجم باشند.مردان طبیعت این دانش را تعریف کردند و همه آنچه که در آن زنانه بود را سوا کردند.اگرچه ممکن است که برزبان نرانیم ،زنان می دانند که منطق مردان به آنان تعلق ندارد.سرسپردگی ما به این واقعیت  مرد ساخته بهرحال به سفت و سختی مردان نیست .این به ما این توانایی را میدهد که در این دنیا های موازی برویم و بیاییم  یا  راحت تر با جریان برویم .اهمیت درمانگران زن در ادبیات شمنیزم و تمرینات شمنی نادیده گرفته شده است. در پزشکی غربی که حتی اشاره ای هم به نقش زنان نشده است.

 

- پس تو چه احساسی نسبت به ساحران مرد داری؟

فلوریندا: دون خوان ناوالِ گروهی متشکل از چهارده ساحر بود.کاستاندا ناوال گروه بسیار کوچک تری بود.مردان ساحر میدانند که بدون زنان ساحره هیچ نخواهند بود.دون خوان وکاستاندا بدین گونه ناوال نبودند که گویا اینان بهتر هستند و یا دانش بیشتری دارند.تنها دلیلی که آنها رهبر گروه اشان بودند آن بود که ایشان انرژی بیشتری داشتند.دون خوان می دانست که بدون زنان حتی یک اینچ زمین ندارد که رویش بایستد.در چنین رابطه ای مردان و زنان هرگز  بر هم غلبه نخواهند داشت چرا که بطور انرژیتیکی میدانند که چطور تا این حد ، به هم احتیاج دارند. مردان ساحر میدانند که این زنان هستند که به آنچه آن خارج است ،دانش ، انرژی ،روح، هرآنچه که میخواهید بنامیدش  ،  بطور مستقیم متصل هستند.کتاب های کارلوس پروسه ی دیگری را بازتاب میداد ، فرآیندی که او در آن به پیش میرفت .مردان دانش را قدم به قدم می سازند . بصورت قیف به طرف دانش می روند . این فرآیند قیفی شکل مردان را از اینکه تا چه حد می توانند به دور دست برسند باز می دارد. مردان در وحله اول فرمان و ساختار میخواهند.زنان در چیزی شیرجه میروند و بعد از داخل آن فرمان را در میاورند.در زنان قیف برعکس است ، مانند دود کشی برویشان باز است که میتوانند مستقیم خود را بروی سرچشمه  بگشایند،یا بهتر بگوییم سر چشمه خود را مستقیماً برویشان میگشاید.

 

- وقتی که برای اولین بار به سمت کارلوس رفتی او بعنوان آشپز در توسان کار میکرد بعنوان کار  محول شده از طرف دون خوان  آیا توهم شغل محول شده ای داشته ای؟

فلوریندا: وظیفه ی من تمام کردن دانشگاه و گرفتن دکترا بود  و ادامه مطالعه.از دیدگاه ساحران بی فایده است که از آنچه دنیا قرار داده  استفاده نکرد. مسیری که ذهن منطقی پیشرفت  و کار کرده  یکی از با ارزش ترین چیزهایی است که ما داریم . برای آنکه این جانی و متجاوز  را باز داریم خیلی مهم است که هم در مرحله شهودی و هم در مرحله ی منطقی بسیار خوب آموزش دیده باشیم تا بتوانیم تنها چیزی را پس بزنیم یا درزهایش را بیابیم که آنرا بطور کامل فهمیده باشیم .من همیشه گمان میکردم که برایم مهم نیست "چرا باید درگیر فارغ التحصیلی آکادمیک شوم وقتی که نمی خواهم از آن استفاده کنم ؟ساحران به من نشان دادند که تا چه حد مهم است که همان قدر که دانش منطقی در بر دارم دانش ساحری داشته باشم .ما نمیتوانیم اینرا  پس بزنیم  ، چرا که بهترین چیزی که انسان میتواند ارایه بدهد دست آورد های فکری اش میباشد.تمام افراد این گروه درجات بالای علمی دارند ،چرا که وقتی که در تاریکی شیرجه میزنید   اگر ذهن شما تیز و آموزش دیده از دیدگاه منطقی  نباشد ، نمیتوانید معنی آنچه میابید را بسازید.

 

- حتی اگر آنچه که قرار است دانسته شود عقلانی نباشد؟

فلوریندا: به این خاطر که مانند یک انسان ادراک کنیم ،مجبور به عقلانیت هستیم . اگر هوشیاریه تیزی داشته باشید بسادگی از مرحله ای به مرحله ی دیگر میروید .از نظر دون خوان ، ما مردمانی منطقی هستیم و نه مردمـان منطق.این خطای ماست .ما قابلیتهای  باور نکردنی  فکری داریم که بدرستی از آنها منتفع نمیشویم چرا که ارزش اسمی آنها را در نمی یابیم.دنیای ساحران دنیای پیچیده ای است. کافی نیست که قواعدش را بطور شهودی بفهمید.فرد میبایست بطور عقلانی  آنهـارا جذب کند.برعکس آنچه که مردم  باور دارند ،ساحران کارورزان  ابهام و مراسم محرمانه نیستند ،ساحران مردمان خرد اند. آنها عشقی به ایده ها دارند. آنهـا تمدنی بی نهایت خردگرا هستند ،چرا که باور دارند تنها با پر شدن از" فهم خرد" آنها میتوانند که قوائد ساحران را بدون از دست دادن متانت و تمامیت اشان ، تجسم بخشند .این جایی است که ساحران بشدت از دیگر مردمان سوا میشوند . بیشتر مردم  بسیار کم متانت دارند و حتی کمتر از آن انسجام و تمامیت دارند.

 

- برای بیشتر مردم فهمیدن این تغییر سختی است .

فلوریندا: بله، چرا که کاری که ما می کنیم این است که درگیری امان با دنیا را با تغییر رفتار عادی امان در بده بستان دنیوی ،  کاهش می دهیم .میبینید ما همیشه میخواهیم بازیگر اصلی  باشیم ،همیشه می خواهیم "من" باشیم . همه داستانها هرچه که میبینیم  هرچه که درک میکنیم هرچه که میگوییم ، همیشه از میان "من " میگذرد . اگر بتوانی من را کاهش دهی ، وآنرا براستی چون شاهدی ببینی اش ، خیلی دلرباتر است . شادی ای که در تجربه ی توانایی های یک انسان است بسیار عظیم است. هر اتفاق ساده ای تبدیل به رویدادی میشود، تبدیل به داستانی میگردد. خیلی جالب است که بگذاری دیگران بازیگر اصلی باشند.

 

- این چیزی نیست که فرهنگ  غرب مایل باشد که اجازه دهد.

فلوریندا: البته ، اگر بخواهید اینرا تجزیه و تحلیل کنید ، تمام ایده تمدن غربی موفقیت "من " در دیدن  هرچه که فکرش را بکنی است. چیزی که هنوز ندیده ایم گرچه که  همانقدر وجود دارد ؛ بی حدو حصر است.

 

- دیدگاه تو مشابه نظر بودیسم  در مورد خود نداشتن است.

فلوریندا: بجز اینکه بودیسم یک سیستم است که در درون نظم اجتماعی کار می کند. ساحری در درون نظم اجتماعی کار نمی کند. برای اینکه فردی واقعن ساحر باشد باید که تقریباً از نظم اجتماع خارج شود . این بدان معنا نیست که فرد وصله ی ناجور  باشد، بلکه فرد باید خودش را بیرون بکشد . باید واقعن ببیند که از پل نگاه میکند. تلاش برای اینکه دریک صومعه بزرگ شد و یا گوشه نشین یک صحرا  ؛ بی فایده است. تنها با به چالش کشیده شدن توسط زندگیه روزمره ، با آنچه که میدانیم  ، خواهیم توانست تغییر کنیم .فشار همیشه وقتی می آید که ما نمی توانیم از دلیل جدید امان  حمایت کنیم ، دقیقن به این خاطر که تحت فشاریم. ما تنها با دنیایی که می شناسیم تحت فشار قرار میگیریم.چیزها مارا به طرق معمول به دام نمی اندازند برای بانجام رساندن این ما به انرژی محتاجیم . مهمترین چیز این است که خودمان را متقاعد کنیم که برای  دستیابی به انرژی ، اجتماعی شدن امان را عمیق تغییر دهیم .

 

- پس ساحری عمل است و نه تنها  تفکر.

فلوریندا: دقیقن، ساحری  توهمی نیست. انتزاعی است. ساحری راهی  تجریدی است ،  برای دوباره ساختن خودمان خارج از پارامتر هایی  که نظم اجتماعی برایمان تعریف کرده و مجاز دانسته است .

 

- ما درباره ارزش اجتماعیه ساحری قبلن  حرف زده ایم اما بنظر نمی رسد که بر مردم زیادی کار شما تاثیرگذاشته باشد.

فلوریندا: ما بعنوان افراد  ،  باید خودمان را تغییر دهیم  تا هرکس دیگری را بطور فرضی بشود تغییر داد.

 

- و ما تنها تغییر فکری نخواهیم داشت.

فلوریندا:نه بطور روشنفکرانه  ما میخواهیم که خود را با این ایده آزار دهیم  که مشروطیت  فرهنگی  ما چگونه عمل میکند ،ما چطور رفتار می کنیم ، ما خواهان دانستن چه هستیم ،چه چیزی را میتوانیم حس کنیم .اما ما نمی خواهیم این تصور را بعنوان یک جایگاه سفت و سخت  عملی  داشته باشیم. به این دلیل که ما نمی خواهیم این فرهنگ را بعنوان آنچه که توان ادراک اش را داریم قبول کنیم .عملن ،ما میخواهیم همه عوض شوند اما خودمان تغییری نکنیم . بعنوان مثال جنگ در بطن جامعه ی آمریکا ؛تغییری نکرده است . آنها تنها در قدرت تغییر ایجاد می کنند  این همان چیز است در این کشور .ما فرقی نکرده ایم . یک امیدی هست که مردم دریابند که جهان از پیش تعیین شده؛ معنایی ندارد و همگان بفهمند که یک چیزی  بطور مهیبی غلط است. آنچه ما بر سر زمین آورده ایم دیگر شده و نمیشود تغییرش داد .زمین به حیاتش با ما یا بدون ما ادامه می دهد. ما به فنا محکوم نشده ایم چرا که زمین محکوم به فناست بلکه  ما نابود میشویم بخاطر عدم تمایل امان به دگرگونی. ما برای شکستن الگوهای دائمی امان ،به انرژی نیاز داریم و التزام عملی به این که میخواهیم واقعن انجام اش دهیم . دون خوان بسیار قدرتمند بود به این معنا که میتوانست پشت گردنت را بگیرد و عملن به دنیای دیگری پرتاب ات کند . اما کاستاندا متفاوت است . همه ی آنچه که  برای او مهم است التزام  فردی است . باید تصمیم خودتان باشد . او شمارا تحت تاثیر و نفوذ  قرار نمیدهد . اگر چیزی لازم است که توضیح داده شود او به شما کمک می کند اما علاقه ای ندارد که تحمیل کند یا یکی را بزور ضرب و شتم وادار کند که  دنیایی که در آن زندگی می کنیم ، رها  کند. تغییر نخست باید از درون برخیزد.

 

© Copyright Magical Blend Magazine

Publication Date: 1992