آموزه هایی از مسیر معرفت سالکان مبارز

سخنی کوتاه

همراهان گرامی

 

1.پیش زمینه خواندن مطالب این وبلاگ ، مطالعه آثار کارلوس کاستاندا به ترتیب زمانی می باشد ، در غیر اینصورت مطالب این وبلاگ موجب کج فهمی خواننده خواهد شد.

 

2.چنانچه محبت کرده و نظر شخصی می گذارید، ایمیل معتبر درج کنید ، از طریق ایمیل پاسخ داده خواهد شد.

 

با تشکر فراوان

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

دون خوان کیست ؟

 

دسته بندی : دون خوان کیست ؟

 

او سرخپوستی یاکی اهل آریزونا بود که در سال 1891 متولد شد.پدرش سرخپوست یاکی و اهل سونورا ، مکزیک ، بود و مادرش احتمالاً سرخپوست یوما ، اهل آریزونا ، دون خوان تا وقتی که ده ساله شد در آریزونا زیست. در سال 1900 با خانواده اش به وسیله دولت مکزیک همراه هزاران سرخپوست سونورایی دیگر به مکزیک مرکزی تبعید شدند و تا سال 1940 در مکزیک جنوبی و مرکزی زندگی کردند. مادر خود را در حین حمله ی اسپانیایی ها از دست داد و به همراه پدرش به اردوگاه کار اجباری منتقل شد. هیچ کس نمی داند که در آنجا به او و پدرش چه گذشت ، چون او خودش هرگز برای کسی تعریف نکرد. او معتقد است که زندگیش از زمانی معنا پیدا کرد که تبدیل به یک سالک شده است.

در سن بیست سالگی با  استادش روبرو شد.نامش خولیان اسوریو (Julian Osorio) بود . اون دون خوان را به مکتب سالکانی معرفی کرد که ادعا داشتند بیست و پنج قرن دوام آورده است . خولیان به هیچ وجه سرخپوست نبود ، بلکه پسر مهاجران اروپایی در مکزیک بود.

دون خوان  به راستی اهل معرفت و بینش بود و هیچگاه اجازه نداد جذابیت های این راه او را از مسیر اصلی خود که آن را آزادی می نامید دور نماید.

او در سال 1961 در ایستگاه اتوبوسی در آریزونا کاستاندا را ملاقات می کند و متوجه می شود که کاستاندا ناوال است و باید او را آموزش دهد تا ناوال بعد از او باشد. این آموزش با فراز و نشیب فراوان سیزده سال به طول می انجامد و در سال 1973 ، دون خوان  به همراه گروهش که جمعاً شانزده نفر می شدند ، به یکباره محو شده و وارد دنیاهای دیگر می شوند  و دیگر هرگز کسی از آنها خبری ندارد.

کاستاندا در مصاحبه ای می گوید : دون خوان و گروهش سطوح را عوض کردند و دیگر هرگز قابل دسترسی نیستند.

 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

اعضای حلقه های قدرت

دسته بندی : اعضای حلقه های قدرت

 


 

اولین حلقه ی قدرت (همکاران دون خوان)

ناوال مرد :‌دون خوان            ناوال زن :‌اولیندا

 

سالکین مرد :                                                      

مرد دانش :‌ویسنت                                                  

مرد عمل : دون خنارو                                                  

مرد پشت صحنه:سیلویو مانوئل                                    

پیک :‌خوان توما ، امیلیتو                                             

                                                                        

سالکین زن :

زنان شمال :نلیدا – فلوریندا

زنان جنوب:‌دلیا - سیسیلیا(با نام کلارا در کتابهای آبلار و دانر)  

زنان شرق:کارملا – هرملیندا

زنان غرب:زولیکا- زویلا

پیک : مارتا- ترزا

 


« به طریقی دیگر این زنان به دو گروه رویابینان و شکارچیان کمین کننده تقسیم می شوند.

فلوریندا ، کارملا ، زویلا و دلیا شکارچی کمین کننده بودند. موجوداتی نیرومند با مقدار زیادی انرژی جسمانی ، متجاوز ، کارگرانی پر طاقت ، متخصصان حالت افراطی آگاهی که آن را بیدار - رویابینی (همان دقت دوم) می نامیدند.

دسته ی دیگر رویابینان ، متشکل از چهار زن دیگر بودند:زولیکا ، نلیدا، هرملیندا و کلارا (سیسیلیا) . آنان کیفیت اثیری داشتند. این طور نبود که کمتر نیرومند باشند یا انرژی کمتری داشته باشند.آنان حس دنیویت دیگری را نشان می دادند، حتی وقتی درگیر عادی ترین فعالیتها بودند. آنان متخصصان حالت خاص دیگر آگاهی بودند که آن را « رویابینی در دنیای های دیگر جز این دنیا» می نامیدند. این پیچیده ترین حالت آگاهی است که زنان می توانند به آن دست یابند.»

                                                                   
«در رویا بودن» /فلوریندا دانر

 

 

دومین حلقه ی قدرت

کارآموزان دون خوان

 

سالکین مرد :

مرد دانش :‌نستور

مرد عمل : پابلیتو

مرد پشت صحنه:بنینیو

پیک :‌الیگیو

 

سالکین زن :

زنان شمال :ماریا النا(لاگوردا) - روزا

زن جنوب: دونا سولداد 

زن شرق: لیدیا

زن غرب: ژوزفینا

 دون خوان این هشت نفر را گرد آورد تا زیرمجموعه ی کاستاندا باشند و او ناوال آنها گردد... اما بعد از مدتی متوجه شد که ساختار انرژیکی کاستاندا با دیگر ناوالها متفاوت است ، چنان که طبق قانون ، پیله انرژیکی ناوال چهار قسمت باید باشد اما پیله ی کاستاندا سه قسمت بود و این امر "قانون" را دگرگون می کرد. بنابراین همراهان جدیدی برای کاستاندا در نظر گرفته شد. این همراهان تحت نظارت مستقیم دون خوان آموزش دیدند و از آنجا که آموزشهای این گروه صرفاً در دقت دوم شکل گرفته بود ، در دنیای واقعی تا سالها از یکدیگر بی خبر بودند.

 

 *توضبح: در کتاب دومین حلقه ی قدرت، لاگوردا به عنوان زن جنوب معرفی می شود اما بعداً در کتاب هدیه عقاب طی تغییراتی که در وی رخ می دهد ،مشخص می شود که او در واقع خصیصه های زن شمال را داشته و به اشتباه او را با ویژگیهای جهت جنوب می دانسته اند.

 

 گروه دوم 

 ناوال مرد :‌کارلوس کاستاندا           

ناوال زن :‌کارول تیگز

کمین کننده و شکارچی : تایشا آبلار           

رویابین : فلوریندا دانر

 

ترکیب زندگی بر اساس قانون ناوال

 

ناوال به همراه زنان جنوب و یک پیک

مرد دانش به همراه زنان شرقی و یک پیک

مرد عمل به همراه زنان شمال و یک پیک

مرد پشت صحنه به همراه زنان غرب و یک پیک

 





۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

ناوال مرد

دسته بندی : ناوال مرد

 

بینندگان یقین دارند که وقتی یکی از این نوع اشخاص به دنیای ساحری گام نهد بار اضافه ی انرژی به مقداری نیرو و قابلیت راهبری مبدل می شود.

ناوال تاریخچه شخصی ندارد، یعنی آن چه هست به دلیل مدرک علمی، اصل و نسب، نژاد و موقعیت های اجتماعی نیست ـ آدم های اطراف ما معمولاً هویت خودشان را با این چیزها ادراک می کنند ـ مکان و تصمیمات در وجود او تحت تأثیر گذشته شخصی اش نیست. آن حس و ندای قلبی برای اثرگذاری در موقعیت ها، فرمانی را صادر می کند که تحت تأثیر بازتاب های شرطی شده گذشته نیست.انسان کامل شمنیسم موجودی بی عیب و نقص است. این بی عیب و نقصی ماحصل اقتدار و نتیجه سلوک اوست؛ با خاموش شدن گفت وگوی درونی، با از بین رفتن تنش ها و تناقضات،  ”ناوال“ راهبر زندگی می شود .

آنان که باید، توسط فرمان عقاب و نشانه های روح با او تلاقی می کنند و ناوال آموزش آنها را بر عهده می گیرد.به خاطر آنها تمام قدرت حاکم بر جهان را با چنگ می گیرد و می گشاید : یعنی قصد را می گشاید ، نیرویی که چیزها را دگرگون می کند و دیگر بار نظم می بخشد یا همان طور که هستند نگاه می دارد.بعد ناوال نتایجی را که این نیرو بر پیروانش دارد، هدایت و تدوین می کند.

 

وظیفه ناوال خسته کننده است. او مجبور است که هنرهای رویابینی و کمین‌کردن را کامل سازد، می‌بایست که دیدن را بیاموزد و ظرفیت دستکاری را به حد بیشینه برساند... و می‌بایست که به عنوان الگویی از متانت و اعتدال باشد که بتواند چسبندگی گروه را فراهم سازد. اگر تحت تاثیر هیجانات قرار بگیرند، نتایج از هم پاشیدگی خواهد بود.

 

در این طریقت به ناوال استاد نمی گویند ، بلکه او را حامی خطاب می کنند که اشاره ی مودبانه ای از جانب کارآموز است .

 

 

تعریف ناوال از کتاب «در رویا بودن» /  فلوریندا دانر

 حضور ناوال هر آنچه را که در حول و حوش آن باشد تحت تاثیر قرار می دهد. نفوذ آنان پیامد چشم پوشی از علائق دنیوی ماست. در دنیای روزمره نیز نمونه هایی از مردان و زنانی را می بینیم که علائق دنیوی را پشت سر گذاشته اند . آنان را عارف ، قدیس یا آدمهای مذهبی می نامیم ، ولی ناوالها  عارف ، قدیس و یا آدمهای مذهبی نیستند. ناوال ها مردمانی دنیوی بدون ذره ای از علائق دنیوی هستند.

 

این تضاد در سطحی ناهشیار عظیم ترین اثر را بر کسانی دارد که دور و بر آنها هستند . ذهن کسانی که در اطراف ناوال هستند نمی تواند بفهمد چه چیزی بر آنها اثر می گذارد ، با وجود این نفوذ را بسان تشویشی عظیم در جسمشان احساس می کنند ، فشاری را حس می کنند که خویش را رها سازند یا احساس نامناسبی دارند که گویی چیزی متعالی در جایی دیگر جایگزین می شود  و آنها نمی توانند به آن برسند.

 

اما قابلیت ناوال برای تاثیر گذاشتن بر دیگران صرفاً به فقدان علائق دنیوی یا نیروی شخصیتی آنان بستگی ندارد، بلکه بیشتر به رفتار بی عیب و نقص آنان مربوط می شود. ناوال ها در اعمال و احساسات خود – چه دنیوی و چه غیر دنیوی – بی اعتنا به حملات غافگیرانه ای که در طریقت بی پایان آنان است، بی عیب و نقص اند. این طور نیست که ناوال ها الگوی تجویز شده ی قوانین و مقررات را پی گیرند تا رفتاری بی عیب و نقص داشته باشند ، چون چنین چیزی وجود ندارد، بلکه از تصورات خویش برای اخذ یا سازش با هر چیزی استفاده می کنند که آن رفتار بی عیب و نقص نیاز دارد و بدینسان سیالی اعمال خویش را بر پا می دارند.

 

ناوال ها بر عکس آدمهای معمولی برای اعمالشان در جستجوی تائید ، احترام ، تحسین و یا هیچ نوع قدردانی از هیچ کسی ، از جمله همکاران خویش  نیستند. تنها چیزی که در جستجوی آنند ، بی عیب و نقصی ، بی گناهی و صداقت است. اینهاست که مصاحبت ناوال ها را لذت بخش می سازد. شخص چنان وابسته آزادی خویش می شود که معتاد وابسته ی اعتیاد خویش. دنیا برای ناوال همواره جدید است. در مصاحبت وی آدم چنان دنیا را می بیند که هرگز قبلاً نبوده است.

 

ناوال ها آیینه خودبینی را شکسته اند. آنها قادرند خویشتن را در آیینه مه ببینند که فقط ناشناخته را باز می تاباند. آیینه ای که دیگر آدمیت عادی ما را باز نمی تاباند که در تکرار بیان شده است، بلکه صورت بیکرانگی را آشکار می سازد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

معرفی ناوالها

دسته بندی : معرفی ناوالها

 

ناوال سباستین

 او در اوایل قرن هجدهم خادم کلیسایی در جنوب مکزیک بوده است. روز در حالی که سباستین وظایفش را در مقام خادم انجام می داد ، مرد عجیبی(مبارز مرگ)  به کلیسا آمد ، سرخپوستی پیر که بیمار به نظر می رسید. با صدایی ضعیف به او گفت که به کمک نیاز دارد. ناوال فکر کرد که سرخپوست می خواهد با کشیش بخش مربوط صحبت کند، ولی مرد تلاش زیادی کرد تا توانست ناوال را مخاطب سازد و با لحنی رک و خشک به او گفت که می داند سباستیان فقط ساحر نیست و ناوال هم هست.بعد گفت که او به انرژی ناوال برای بقای زندگیش نیاز دارد و سباستین را مطمئن کرد که زندگیش شامل هزاران سال می شود ولی در این لحظه دارد رو به زوال می رود.

سباستین مرد بسیار با هوشی بود و علاقه نداشت به چنین مزخرفاتی توجه کند و اصرار می کرد که سرخپوست دست از لودگی بردارد اما مرد پیر خشمگین شد و او را تهدید کرد .سباستین از سرخپوست پرسید چگونه می تواند به او انرژی بدهد و مرد توضیح داد که ناوالها به واسطه ی انضباطشان انرژی خاصی به دست می آورند که در بدنشان ذخیره می کنند و او آن را بدون درد از مرکز انرژی سباستین یعنی نافش خواهد گرفت. در عوض سباستین نه تنها این فرصت را خواهد داشت که فعالیتهایش را ادامه دهد بلکه همچنین هدیه ای خواهد گرفت .. هدیه ی قدرت.

آنچه بین سباستین و آن مرد روی داد پایه و زمینه ی توافقی شد که شش ناوالی که از سباستیان پیروی می کردند از آن تبعیت کردند.

 

ناوال سانتیس تبان

توضیحی در مورد ایشان نیست.

 

ناوال لوحان

او در میان سلسله ی ناوالها یک غریبه محسوب می شد ، چرا که ناوال لوحان یک چینی بود.هر چند که تعلیمات زیادی را در کشورش دیده بود، ویژگی ماجراجویی‌اش او را تبدیل به یک ملوان کرد، و در یک زندگی کاملاً نامنظمی به سر می‌برد تا اینکه بختش روزی او را به مسیر اقتدار کشاند.

لوحان جوان در بندرگاه وراکروز پیاده شد، و به دنبال موزه‌ها می‌گشت، که یک حادثه خطرناک او را به یک دادگاه کشانید، که با ناوال سنت ایستابان روبرو شد و زمانی برای واکنش نشان دادن نداشت. این حادثه غیر معمول به عنوان یک نشانه در زندگی ساحران است.(از کتاب ملاقات با ناوال ، آرماندو تورز)

او توانست در معامله ی با رزمنده ی مرگ پنجاه جایگاه پیوندگاه را دریافت نماید.رزمنده ی مرگ او را بسیار دوست داشت و ارتباطی عمیق با یکدیگر داشتند.

 

ناوال روسندو

او معلم ناوال الیاس بود.تنها توضیحاتی که در مورد ایشون هست در کتاب هنر رویابینی ذکر شده مبنی بر این امر که او تلاش کرد تا شاگردش ناوال الیاس را به همراه معشوقه اش آملیا برای افزایش دقت دوم به قلمرو ناشناخته بفرستد ، اما در این امر که به سبک ساحران قدیم صورت گرفت ، اشتباه بزرگی کرد و موجب شد شاگردانش با جسم مادی به آن دنیا وارد شده و در آنجا سرگردان شوند. نهایتاً برای نجات آنها ، خودش با جسم مادی به آن دنیا رفت و پس از مبارزه های فراوان توانست  آنها را بیابد اما نتوانست کاملاً خارجشان کند و آنها همواره نیمه زندانیان آن قلمرو باقی مانند.

 

ناوال الیاس

او کاملا با پیروانش تفاوت داشت. سرخپوست بود و از اهال اوآخاکا. پوستی کاملا تیره داشت و قوی هیکل بود. سیمایی خشن داشت. دهانی بزرگ ، بینی درشت ، چشمان سیاه کوچک،موهای پرپشت سیاه ، و بدون تارهای سیاه داشت. کوچکتر از ناوال خولیان بود و دستها و پاهای بزرگی داشت.بسیار فروتن و خردمند بود و هیچ شوخی نداشت.همواره در خود فرورفته بود و در مورد پرسشها تعمق می کرد.وی استاد ناوال خولیان بود و خولیان به شوخی می گفت که استادش از خرد ، خروار خروار بهره می گیرد.ناوال الیاس ذهنی بسیار کنجکاو داشت و به خوبی می توانست با دستهایش کار کند. در سفرهای خود به منزله ی رویابین اشیا زیادی می دید که نقش آنها را در چوب یا چدن حکاکی می کرد.او مردی محافظه کار بود که تنهایی را دوست داشت. در عین حال که به درمانگری مشغول بود و در تمام ناحیه جنوب مکزیک شهرت داشت اما علی رغم شهرت در انزوای مطلق و در آن سوی سرزمین ، در شمال مکزیک زندگی می کرد.ناوال الیاس رویابین بود ، و با استفاده از کالبد رویای خود در دو محل زندگی می کرد. به کالبد رویای خود در مقام ساحر به کارهایش می رسید و با وجود طبیعی اش زاهد بود و در تنهایی می زیست.

 

ناوال خولیان

 او جوان خوش قیافه ای از خانوادی خوب و ثروتمند در مکزیک بود.تحصیل کرده ، جذاب و شخصیتی فریبنده داشت.تنها پسر بیوه ای ثروتمند بود که با خانواده ی خود و به همراه چهار خواهرش می زیست که او را بیش از حد لوس کرده بودند و در آن زمان تنها به یک شیوه می توانست رفتار کند : در هر کار ناشایستی که به فکرش می رسید افراط کند.حتی دوستان افراط کارش او را آدمی غیر اخلاقی می دانستند که مرتکب تمام کارهایی می شود که دنیا آن را از لحاظ اخلاقی غلط می داند.

با گذشت زمان این زیاده روی او را ضعیف و مبتلا به مرض سل کرد که مهلتک ترین بیماری آن زمان بود.اما از آنجا که او ذره ای خویشتن داری نمی شناخت خود را به دست الواطی سپرد و بیماریش شدت یافت تا اینکه امیدی نیافت.مادر برایش میراث هنگفتی گذاشت که برای تمام عمرش کفایت میکرد ، ولی چنان بی مبالات بود که ظرف چند ماه تا یکشاهی آخر آن را از دست داد.

این اولین بخش از زندگی ناوال خولیان است ، اما در ادامه و پس از آشنایی حیرت انگیز و پر از رمز و راز ناوال الیاس با او ، زندگیش به طور کل دگرگون می شود و طریقت ساحران را در پیش می گیرد.او استاد و حامی دون خوان ماتئوس می باشد.ناوال خولیان آخرین کمین کننده و شکارچی دوران کهن می باشد.

 

ناوال خوان ماتئوس

به قسمت دون خوان مراجعه شود.

 

ناوال کاستاندا

به قسمت کارلوس کاستاندا مراجعه شود.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

ناوال زن

دسته بندی : ناوال زن


ناوان زن موجودی استثنایی در قانون ناوال است و جایگاه ویژه ای بعد از ناوال مرد دارد. ناوال زن جفت ناوال مرد است نه به این معنی که همسر و یا دوست او باشد بلکه او همتای مونث ناوال مذکر است و وقار و اقتدار یک پیشوای واقعی را دارد و دیگر اعضای گروه را تغذیه می کند.

ناوان زن موجودی دو گانه است یعنی تخم فروزان او مانند ناوال مرد به دو سو تقسیم می شود . این موجود دوگانه مزیت بزرگی دارد ، چرا که دو گانه بودن حرکت بین بخشهای سوی راست را نسبتاً آسان می کند  اما بزرگترین اشکال موجودات دوگانه این است که چون دو بخش دارند ، غیر متحرک و محافظه کار هستند و از دگرگونی می ترسند.او به خاطر ذخایر دو گانه ای که دارد بسیار فرار است.

ناوال زن توازن و تسلط دارد.موجودی است در جنگ و در عین حال در آسایش و آرامش. او بازتاب کامل هر یک از سالکان مونث از هر چهار جهت است.

ناوال مرد و زن در مصاحبت با یکدیگر ، آرامش و کمال می یابند و احساس آنها نسبت به یکدیگر ارتباطی به علاقه و نیاز ندارد و بیشتر احساس جسمی مشترکی است که باعث می شود سد میان آنان شکسته و آنها وجودی واحد و یگانه شوند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

کارلوس کاستاندا

دسته بندی : کارلوس کاستاندا

 


زندگینامه

اسناد مهاجرت برای کارلوس سزار آرانا کاستاندا نشان می‌دهد که وی در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۲۵ در کاجامارکای پرو به دنیا آمد.سوابق نشان می‌دهد که نام خانوادگی او توسط مادرش سوزانا کاستاندا ناوئا به او داده شده. پدر او، سزار آرانا بورونگاری بود. نام خانوادگی او با حرف ñ در بسیاری از لغت نامه‌های اسپانیایی، حتی در نسخه‌های چاپ شده از آثار مشهور وی به زبان انگلیسی هم دیده می‌شود.

او در اوایل سال ۱۹۵۰ به ایالات متحده نقل مکان کرد و در سال ۱۹۵۷ تبعه امریکا شد. در سال ۱۹۶۰،  با مارگارت رانیان در تیجوانای مکزیک ازدواج کرد. آنها تنها شش ماه با هم زندگی کردند اما بر خلاف شایعات، هرگز طلاق نگرفتند. در تاریخ ۱۲ اوت ۱۹۶۱، کارلتون جرمی کاستاندا در هالیوود، کالیفرنیا، به دنیا آمد. کارلوس از سی جی به عنوان فرزند بیولوژیکی خود صحبت کرد و در گواهی تولد کاستاندا ی جوان به عنوان پدر او معرفی شده‌است. کارلوس کاستاندا در UCLA (لیسانس در سال ۱۹۶۲ و دکترا در سال ۱۹۷۳) تحصیل کرد. کاستاندا همچنین با فلوریندا دونر - گرا در لاس وگاس در ماه سپتامبر سال ۱۹۹۳ ازدواج کرد. با توجه به خواست خود در 23 آوریل  ۱۹۹۸ کاستاندا نوری الکساندر را به فرزندی پذیرفت.

در مجموع دوازده تا از کتاب‌های کاستاندا منتشر شدند  که چاپ دو عدد آنها پس از مرگ وی انجام شد. کاستاندا ، موضوع طرح روی جلد و سرمقاله مجله تایمز منتشره در مارس ۵، ۱۹۷۳ بود.این مقاله او را به عنوان فردی اسرار آمیز و سرشار از رمز و راز توصیف می‌کرد. هنگامی که با ساندرا برتون خبرنگار مواجه شد و در مورد اختلاف در تاریخ زندگیش از او سوال شد، کاستاندا در پاسخ گفت: تایید گرفتن از من درباره زندگیم و بر اساس آماری که خود آنها را ارائه می‌دهم مثل این است که از علم برای اعتبار بخشی به جادو و (اسرار) استفاده کنیم که (تنها) باعث محرومیت از اسرار دنیای عجایب گشته و آن را فرسنگها از همه ما دور می‌کند. مصاحبه گر می نویسد که کاستاندا خواننده را وادار می‌سازد تا سختی و فشار باد اسرار آمیز و از سرما لرزیدن برگ در در گرگ و میش را، هوشیاری عجیب و به خصوص شکارچی نسبت به صدا و بو را، پستی پایین صخره زندگی سرخپوستان را، عطر خام تکیلا و، طعم زننده و الیافی پیوت را، گرد و غبار در ماشین را، و جایگاه بلند پرواز کلاغ را تجربه کند. این (تجربیات) پایه و زیر بنایی بسیار خوب برای درک همذات پندارانه‌است. این درک ملموس، به همان خوبی از منظر شگفتی مطلق وقایعی که در آن شرایط رخ می‌دهد نیز به خواننده دست می‌دهد. پس از آن مصاحبه، کاستاندا از انظار عمومی کناره گیری کرد. در ۱۹۹۰ کاستاندا بار دیگر در ملاء عام ظاهر شد تا تنسگریتی را ترویج دهد؛ این شامل حرکاتی است که کاستاندا مدعی است در طی ۲۵ نسل از سرخپوستان تولتک شمن منتقل شده‌است. در تاریخ ۱۶ ژوئن ۱۹۹۵، اساسنامه‌ای توسط جورج شورت برای تاسیس کلییر گرین به ثبت رسید. در منشور کلییر گرین آمده: کلییر گرین موسسه‌ای است واجد یک هدف دوجانبه: اول، سمینارها و کارگاه‌های آموزشی تنسگریتی کارلوس کاستاندا را حمایت مالی و سازماندهی می‌کند و دوم، این که یک موسسه انتشاراتی است." کلییر گرین سه فیلم از جنبشهای تنسگریتی را در زمان زنده بودن کاستاندا منتشر کرد. البته کاستاندا خودش در این فیلم‌ها ظاهر نشد. کاستاندا در تاریخ ۲۷ آوریل سال ۱۹۹۸ در لس آنجلس به علت عوارض ناشی از سرطان هپاتوسلولار درگذشت. مراسم عمومی در سوگ او برگزار نشد، کاستاندا سوزانده شد و خاکستر وی به مکزیک فرستاده شد. تا اینکه نزدیک به دو ماه بعد، در ۱۹ ژوئن سال ۱۹۹۸، آگهی درگذشت وی تحت عنوان "مرگ بی صدای نویسنده اسرار آمیز، کارلوس کاستاندا" توسط هیئت تحریریه جی آر. موهرینگر در لوس آنجلس تایمز منتشرشد. چهار ماه پس از مرگ کاستاندا، سی جی کاستاندا، همچنین شناخته شده به عنوان آدریان واشون، که بر اساس گواهی تولدش فرزند کارلوس کاستاندا می‌باشد، وصیت نامه کاستاندا را در در دادگاه انحصار وراثت به چالش کشید. برای سال‌های بسیاری کاستاندا به واشون به عنوان فرزند خود مراجعه کرده بود. وصیت نامه دو روز قبل از مرگ کاستاندا به امضا رسیده بود و واشون صحت آن را زیر سوال برد که در نهایت هم ناموفق بود.

 

همراهان

پس ازاینکه کاستاندا در سال ۱۹۷۳ از انظار عمومی دور شد، یک خانه بزرگ در لس آنجلس خرید وآنرا با سه تن از یاران زن خود به اشتراک گذاشته بود. زنان روابط خود را با دوستان و خانوادهایشان هنگامی که به گروه کاستاندا پیوستند قطع کردند. آنها همچنین از عکس گرفتن خودداری کردند و نام‌های جدید گرفتند: رجینا تبدیل شد به فلوریندا دونرگرا، ماریان سیمکو تبدیل شد به تایشا ابلار، و کاتلین پوهلمان تبدیل به کارول تیگز گردید. در اوایل ۱۹۹۰، فلوریندا دونر گرا و تایشا ابلار دو کتاب در شرح تجربیات خود را با دون خوان و گروه خود منتشر کردند. آنها همراه با کارول تیگز، ظاهر شدند و گاهی اوقات در بسیاری از کارگاه‌های آموزشی تنسگریتی که در ماه ژوئیه سال ۱۹۹۳ آغاز شد سخنرانی کردند. دونر- گرا و آبلار شروع کردند به امضا کردن کتاب و سخنرانی‌های گاه به گاه و همچنین مصاحبه‌های رادیویی. مدت کوتاهی پس از مرگ کاستاندا، دونرگرا و آبلار، همراه پاتریشیا پارتین ناپدید شدند. تلفن آمالیا مارکز (همچنین شناخته شده به عنوان تالیا بیگ) و مربی تنسگریتی کایلی لوندال، قطع شد و آنها نیز ناپدید شدند. در تاریخ ۲ اوت ۱۹۹۸، کارول در یک کارگاه در انتاریو سخن گفت. بقایای جسد پارتین - که کاستاندا از او به عنوان نوری الکساندر و یا کلود هم یاد کرده بود- در سال ۲۰۰۳در نزدیکی جایی پیدا شد که ماشین وی چند هفته پس از مرگ کاستاندا در ۱۹۹۸رها شده بود. این ماشین در لبه دره‌ای به اسم دره مرگ رها شده بود. بقایای او در در شرایطی بود که نیاز به تشخیص هویت از روی DNA داشت، که در سال ۲۰۰۶ انجام شد.  هیچ کدام از سایر آنها از زمانی ناپدید شدن در ملا عام دیده نشدند.چون آن زنان تمام روابط خود را با خانواده و دوستانشان قطع کرده بودند، مدتی گذشت تا مردم متوجه گم شدن آنها شدند. هیچ تحقیق رسمی در مورد ناپدید شدن دونرگراو، اسمیکو ولوندال انجام نشد. لوییس مارکز، برادر تالیا بی، در سال ۱۹۹۹ در مورد ناپدید شدن خواهرش به پلیس مراجعه کرد، اما نتوانست آنها را قانع کند که ناپدید شدن او شایسته بررسی است. نظر آنها در سال ۲۰۰۶ پس از اینکه بقایای پاتریشیا پارتین شناسایی شدند تغییر کرد و پلیس لس آنجلس در نهایتbeyرا به بانک اطلاعات افراد گم شده خود اضافه کرد.

 

آثار

سه کتاب اول کاستاندا - آموزه‌های دون خوان، راه دانش سرخپوست یاکی، حقیقتی دیگر، و سفر به ایختلان - در حالی به رشته تحریر در آمد که وی در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس (UCLA) دانشجوی رشته مردم شناسی بود. او این کتاب‌ها را ثبت حقایقی در توصیف روابط شاگرد و معلمی خویش با مرد دانا - دون خوان ماتئوس، که سرخپوستی از نواحی شمالی مکزیک بوده‌است - می داند. به کاستاندا بر مبنای شرحی که بر این کتابها نوشته بود لیسانس و درجه دکترا اهدا شد. در سال ۱۹۷۴ چهارمین کتاب او بنام افسانه قدرت منتشر شد. این کتاب با جهش کاستاندا از بالای صخره به سمت اعماق به پایان می‌رسد که نشانه پایان یافتن شاگردی وی (در مکتب) استادی ماتئوس است. شهرت و محبوبیت کاستاندا در میان عموم با انتشار کتب بعدی همچنان ادامه یافت. او در کتابهای خود به زبان اول شخص، رویدادهایی را شرح می‌دهد که منجر به مواجهه وی با ماتئوس و دنباله روی از وی در سال ۱۹۶۰ شد. تجارب کاستاندا در این ملاقاتها، الهام بخش آثاری بود که بخاطر آنها معروف شده‌است. کاستاندا می‌گوید ساحر (ماتئوس) برای او جایگاه ناگوال یا رهبری یک گروه روشن بینان را برجای گذاشته‌است. او از اصطلاح ناگوال برای تاکید بر این موضوع استفاده می‌کند که نشان دهد بخشی از ادراک که هنوز در حیطه ناشناخته قرار دارد برای انسان قابل دسترسی است. و از این طریق تلویحاً می‌گوید برای گروه روشن بینان متصل به او دون خوان حکم رابطی بین آنها و حیطه ناشناخته را داشته‌است. کاستاندا اغلب به این قلمرو ناشناخته به عنوان واقعیتی غیرمعمول اشاره کرده‌است طوری که نشان می‌دهد این حوزه براستی یک واقعیت است، اما اساساً با وقایع عادی تجربه شده بوسیله انسان متفاوت است. اصطلاح ناگوال توسط انسان شناسان به معنای شمن یا جادوگر استفاده می‌شود، یعنی کسی که می‌تواند به شکل یک حیوان و یا بطور مجازی طی آدابی جادویی و یا شمنیزم و یا مواد روانگردان (به عنوان مثال، پیوت و تاتوره)، به فرمی دیگر تغییر شکل دهد.[۳]

 

کتابشناسی آثار کاستاندا:

  • تعلیمات دون خوان (۱۹۶۸)
  • حقیقتی دیگر۱ ۱۹۷۱
  • سفر به دیگر سو (۱۹۷۲)
  • افسانه قدرت ۱۹۷۴
  • دومین حلقه قدرت ۱۹۷۷
  • هدیه عقاب ۱۹۸۱
  • آتش درون ۱۹۸۴
  • قدرت سکوت ۱۹۸۷
  • هنر رویا دیدن ۱۹۹۳
  • حرکات جادویی ۱۹۹۸
  • چرخ زمان ۱۹۹۸
  • کرانه فعال بی کرانگی ۱۹۹۹

 





۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

کارول تیگز(ناوال زن)

دسته بندی : کارول تیگز


کارول تیگز با نام اصلی کاتلین پوهلمان ، ناوال زن و همتای ناوال مرد یعنی کارلوس کاستانداست. کارول را دون خوان در حالی که نوزده سال بیشتر نداشت ، پیدا کرد و تحت آموزش خود قرار دارد. تا سالها ارتباط او با کاستاندا و دیگر زنان گروهش تنها در ابرآگاهی بود و در دنیای روزمره هیچ اطلاعی از یکدیگر نداشتند. طبق گفته های پراکنده ی دون خوان در کتابهای مختلف ، او بسیار مقتدر بود و به راحتی مرز بین دنیاها را زیر پا می گذاشت و به جهان های دیگر وارد می شد ، حتی وقتی کاستاندا با پیشاهنگها(نیروهای غیر ارگانیک) درگیر شده و در جهان آنها گم شد ، وی با کالبد جسمانی خویش به همراه دون خوان به  دنیای غیر ارگانیکها رفته و کاستاندا را از آنجا بیرون کشید . بیشترین مطالب در مورد ایشان در کتاب هنر رویابینی ذکر شده است.

کارول پیش از کاستاندا ، مبارز مرگ را ملاقات کرد و کسی نمی داند که دقیقا بین آنها چه گذشت اما طبق گفته ی دون خوان ممکن است کارول با او به نوعی توافق انرژی مند در خلال ملاقتشان رسیده باشد. بعد از آن کارول به دنیاهای دیگری وارد شد ، دنیایی که ساحران کهن به آنجا رفته بودند و ناپدید گشت.

او برای ده سال ، از سال 1973 تا 1983 ناپدید می ماند و سرانجام همراه با فلوریندا دانر گرا و تایشا آبلار ظاهر می گردد ، آنها در مصاحبه ها حاضر می شوند ، سخنرانی می کنند ، کتاب می نویسند و در موسسه کلیرگرین شروع به آموزشهای تنسگریتی می نمایند.

در نهایت طبق روایات منابع پراکنده ، گروه کاستاندا در سال 1998 ناپدید می شود اما کارول با آنها نبوده است و در این جهان می ماند.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

فلوریندا دانر

دسته بندی : فلوریندا دانر

 

Regine Margarita Thal نویسنده کتابهای مربوط به سرخپوستان  و آیین شمنیسم، او به نوعی یک مردم شناس و محقق قوم شناسی و بانی تحقیقات میدانی در باره بومیان ونزوئلاست.او در سال ۱۹۹۳ میلادی با مردم شناس و نویسنده مشهور کارلوس کاستاندا ازدواج میکند.از جمله آثار او «رویای ساحری» و «در رویا بودن» به ترجمه مهران کندری و همین‌طور «شابونو» به ترجمه سام سرابی می‌باشد.

فلوریندا دانر یکی از ساحران رویابین گروه ناوال کارلوس کاستاندا و هم‌چنین یکی از بنیان‌گذاران تنسگریتی (شکل مدرن شده‌ی حرکات جادویی) است. در کتاب‌های کاستاندا تا سال ۱۹۸۶ هیچ ذکری از او و نقشی که در گروه کاستاندا بر عهده داشت، نشده بود، تا اینکه در یکی از کتاب‌هایش نقش خود را در گروه کاستاندا آشکار کرد. فلوریندا دانر به همراه تایشا آبلارو کارول تیگز، به ناوال کاستاندا در بنیان‌گذاری تنسگریتی کمک می‌کردند. تنسگریتی سیستمی است که امروزه تمرین‌کنندگان فراوانی از آن پیروی می‌کنند.
در نظر ستایش کنندگان فلوریندا دانر، او تنها یک رویابین مقتدر و نادر نیست، بلکه هم‌چنین یک انسان‌شناس منحصر به‌فرد هم هست؛ کسی که به خوانندگانش اجازه می‌دهد تا به‌معنای واقعی کلمه، در جهان سرخ‌پوستان آمازون (آمریکای جنوبی) زندگی کنند؛ همچنین به عنوان یک درمان‌گر و البته به عنوان یکی از بهترین نویسندگان به‌شمار می‌آید.
او سه کتاب در کارنامه‌ی خود دارد که در آن‌ها قدرت رویابینی‌اش مشهود است:
«شابانو» کاری انسان‌شناسانه درباره‌ی سرخ‌پوستان آمازون است؛ جایی که در آن سیستم شناختی قابل فهم شکل گرفته است و به‌همین دلیل در این زمینه منحصر به‌فرد است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ی مهران کندری و سام سرابی منتشر شده است.
«رویای ساحری» کاری انسان‌شناسانه درباره‌ی درمان‌گران آمریکای جنوبی است و نکته‌ی اساسی از دیدگاه این فرهنگ (آمریکای جنوبی) رویارویی با ناشناخته است. برگردان این کتاب توسط مهران کندری و از سوی نشر میترا به بازار عرضه شده است.
«در رویا بودن» درباره‌ی گروه زنان ساحر (ساحره) در جهان ناوال است. این کتاب نیز توسط مهران کندری به زبان پارسی برگردانده شده است.در این کتاب دانر به شرح آشنایی خود با گروه ساحران دون خوان و همچنین کاستاندا مفصلا شرح می دهد و این کتاب منبع بسیار خوبی برای تمرینات زنان به ویژه رویابینان است.

 

دانلود کتاب رویای ساحره :

دانلود


دانلود نرم افزار DjVu جهت استفاد از این کتاب (این نرم افزار مخصوص کتابهای کم حجم می باشد)



دانلود کتاب در رویا بودن :

دانلود



دانلود



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سالک مبارز

تایشا آبلار

دسته بندی : تایشا آبلار

 

 

تایشا آبلار هنگامی که نوزده ساله و دانشجوی رشته انسان شناسی در دانشگاه کالیفرنیا  بود کاستاندا را برای اولین بار ملاقات کرد.

در سال 1973 کاستاندا خانه ی بزرگی در لوس آنجلس خریداری کرد و تایشلا آبلار که هنوز با نام اصلی خود یعنی Maryann Simko مشهور بود به همراه رجینا تال (فلوریندا دانر)  و کتلین پلمن (کارول تیگز) به آن خانه منتقل شدند.از آن پس این افراد در جهت محو تاریخچه شخصی که از آموزه های طریقت تولتک است ، از نظرها ناپدید شده و در پرده ای از ابهام فرو رفتند. آنها بعد از آن از نامهای مستعارشان استفاده کردند و اجازه مصاحبه و عسکبرداری ندادند.

آبلار مدعی است که یکی از چهار شاگرد دون خوان بوده و مدت زمانی  را در خانه ی جادویی و شگفت انگیز ساحران در مکزیکو به سر برده است. کلارا که از زنان جنوب بود مسئول آموزش وی می شود و تایشا از اولین روز ورود خود به خانه ی ساحران «مرور دوباره » را آغاز می کند. اما مسئول اصلی و حامی وی ، نلیدا بود که زنی بسیار قدرتمند با جهت شمال بود.

نحوه ی جذب تایشا به طریقت سالکان بسیار جذاب است که در کتابش به نام گذر ساحران مفصلا به شرح آن پرداخته است.وی در نوجوانی در کافه ی سینمایی مشغول به کار بوده است که در حین معاشقه با همکارش ، توسط روح (نیرویی کائناتی ) به دون خوان نشان داده می شود  و از همان زمان دون خوان به همراه نلیدا که در آن زمان با وی بوده است ، دورادور به مدت پنج سال مراقب تایشا می شوند تا او آمادگی حضور در طریقت ساحران را پیدا کند.بعد از پنج سال کلارا به سراغ او رفته و وی را به خانه شگفت انگیز ساحران رهنمون می شود.


بر طبق آموزه های تولتک او «کمین کننده و شکارچی» است.در سال 1992 کتاب او با نام گذر ساحران که در باب آموزه های او از زنان گروه دون خوان بود به چاپ رسید. در دهه 1990 آبلار به همراه دیگر اعضای گروه مشغول آموزش تنسگریتی در موسسه کیلیر گرین شدند که توسط کاستاندا برای همین امر تاسیس شد.

او در همان ایام ناپدیدی کاستاندا در سال 13998 ، ناپدید شد و از آن پس هیچ خبری از او شنیده نشده است.

 

دانلود کتاب تایشا آبلار :

 

دانلود


دانلود نرم افزار Djvu جهت استفاد از این کتاب (این نرم افزار مخصوص کتابهای کم حجم می باشد)




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

تکنیک 13: فراخواندن قصد


سه یا چهار بار یا حتی بیشتر کلمۀ "قصد" را بگویید. آن را از اعماق وجودتان ادا کنید. بگذارید لغت از ناحیۀ میانی بدنتان بلند و واضح بیرون آید. در واقع باید کلمۀ "قصد" را با تمام نیرویتان ادا کنید. تا آنجا که می شود بلند فریاد بزنید و هرقدر لازم است آن را تکرارکنید.

بدین شکل توجه کالبد اختریتان را جلب می کنید. این فریادها توجه نیرویی نادیدنی را جلب می کند . نیرویی که منبع هستی ماست، نیرویی که تو را از شکاف عبور میدهد.


تایشا آبلار / گذر ساحران

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز