دسته بندی : بی عملی



در طریقت تولتک فرآیند ناآگاهی که با آن ادراکمان را دست کاری می کنیم تا جهان را مطابق با بودش خودمان تطبیق دهیم را عمل می نامند.

این تخته سنگ به علت عمل تخته سنگ است...عمل آن چیزی است که موجب می شود تخته سنگ تخته سنگ باشد.عمل آن چیزی است که از تو تو را و از من مرا می سازد..این سنگ سنگ است به دلیل تمام چیزهایی که می دانی می شود با آن انجام داد...دنیا دنیاست زیرا عمل مربوط را می شناسی که آن را اینگونه کند.اگر عمل مربوط به آن را ندانی دنیا به گونه ای دیگر است.

اگر در موقعیتی قرار بگیریم که قطعه سنگ خرد شده ای که بر سر راهمان افتاده است و مانع ادامه رانندگی ما میشود  کنار بزنیم به این فکر نمی افتیم که فعالیت خلاقمان را نسبت به این سد به راحتی مسکوت گذاریم و مشکلمان را ریشه کن کنیم بلکه از عمل جدید دیگری استفاده می کنیم تا آن را با وسایل و ابزار خرد کنیم و از سر راه بر داریم.این عمل جدید از نظر کیفی تفاوتی با روشی فعال که ما با آن تخته  سنگ را بوجود آورده ایم ندارد.

از آنجا که بر خلاف توهم ماست می توانیم آنرا عملی متفاوت به حساب آوریم. طبیعی  است که به این ترتیب انرژی خویش را هدر می دهیم.راحت تر است که دست از عمل بر داریم زیرا آنگاه تخته سنگ محو می شود. دون خوان این عمل نکردن را بی عملی می داند.

یک فرزانه می داند که سنگ فقط به علت عمل سنگ است. اگر بخواهد یک سنگ، سنگ نباشد تنها کاری که باید بکند بی عملی است.

راهگشای اقتدار در عمل نکردن به آن چیزی است که می دانی چگونه باید به آنها عمل کنی. وقتی درختی را می نگری  عادت داری فورا نگاهت را به شاخ و برگ آن بدوزی .سایه ی برگ ها یا فضای بین برگ ها را نمی بینی.با این کار شروع کن که بر سایه ی برگ های یک شاخه تمرکز کنی و کم کم به کارت ادامه بده تا تمام درخت را در پیش چشم داشته باشی ولی نگذار نگاهت روی برگها برگردد.

بی عملی به مفهوم کاری نکردن، مطلبی است که با آن آشنایی داریم.فنی است که دون خوان به منظور آمادگی توصیه می کند.بایستی ادراکمان را کاملا دگرگون کنیم و هدفدار تغییر دهیم.

به سایه ی تخته سنگ بنگر .سایه همان صخره است و با این وجود نیست.نگریستن به صخره برای آنکه ببینیم صخره چیست عمل است ولی نگاه کردن به سایه ی آن بی عملی است.

گمان اینکه سایه ها صرفا سایه اند عمل است.این اعتقاد احمقانه ای است .از این زاویه به مطلب فکر کن در دنیا هر چیزی بیش از آنچه که هست می نماید.این مطلب در مورد سایه ها هم صدق می کند.در واقع عمل ماست که سا یه ی آنها را می سازد.

مزیتی که سالک بر انسان عادی دارد همین است.فرد عادی مقید است که بداند امور درست هستند یا نادرست ولی سالک چنین نیست . فرد عادی در برابر چیزهایی که می داند راست نیستند رفتار بخصوصی دارد.اگر بگویند چیزی درست است دست به عمل می زند ولی اگر چیزی درست نباشد زحمت عمل کردن به خود نمی دهد. به آنچه می کند اعتقاد ندارد. بر عکس  سالک در هر دو مورد عمل می کند.اگر چیزی درست باشد در جهت عمل اقدام به عمل می کند و اگر درست نباشد باز هم دست به عمل می زند ولی در جهت بی عملی.