آموزه هایی از مسیر معرفت سالکان مبارز

چرخ زمان

دسته بندی : چرخ زمان



در طریقت تولتک وقتی صحبت از زمان می شود منظور زمانی نیست که با ساعت اندازه گیری می شود. زمان جوهر غایی «دقت» است. فیوضات عقاب از زمان ساخته شده است و در واقع ، وقتی شخصی به یکی از جنبه های «من دیگر» وارد می شود، با زمان آشنا می گردد.

چرخ زمان مانند حالت ابرآگاهی است که بخشی از «من دیگر» است.درست همانطور که آگاهی سوی چپ بخشی از من روزمره است و می توان آن را به صورت تونلی وصف کرد که طول و عرض بی انتهایی دارد، تونلی با شیارهای بازتابنده که هر شیارش بی انتهاست و بی نهایت شیار دارد. همه ی موجودات زنده اجباراً توسط نیروی حیات به یکی از این شیارها خیره می شوند. خیره شدن به آن یعنی به دام آن افتادن ، یعنی زنده بودن آن شیار.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

جنون اختیاری

دسته بندی : جنون اختیاری

 

جنون اختیاری تنها راهی است که در حالت توسعه ی ابرآگاهی و ادراک ، با هر کس و هر چیز در دنیای رومزه می تواند سر و کار داشته باشد.دون خوان حماقت اختیاری را به عنوان هنر اغفال اختیاری یا هنر تجاهل کامل ، غوطه وری در اعمال در دست اجرا،  وصف می کند.یعنی آدم چنان تجاهل کند که هیچ کس نتواند درست و غلط آن را تشخیص دهد. حماقت اختیاری اغفال آشکارا نیست. این کار رفتاری پیچیده و هنرمندانه است که به شخص امکان می دهد ضمن آنکه عضو کامل هر چیزی می ماند ، منفک از اهر امری باشد.

حماقت ساختگی هنر است، هنری بس پر دردسر و پیچیده و فرا گرفتن آن نیز مشکل است و تمرین آن انرژی زیادی می خواهد.

جنون اختیاری حالتی است که در آن سالک تنها نقش یک بازیگر را بازی می کند و در عین اینکه هیچ کدام از امور دنیوی برایش اهمیت ندارد ، اما چنان نقش ایفا می کند که گویی همه چیز برایش مهم است.

 

 نقل قولهایی از کتاب

دون خوان لطفا برایم بگو که جنون اختیاری دقیقاً چیست ؟

دون خوان با صدای بلندی خندید و کف دستش را بر رانش کوفت.

- جنون اختیاری همین است.این را گفت و دوباره بر ران خود کوفت .

- منظورت چیست ؟

- خوشحالم که پس از این همه سال سرانجام از جنون اختیاری من پرسیدی ،اگر چه برایم کمترین اهمیتی هم نداشت اگر هرگز نمی پرسیدی.با این همه بر آن شدم که احساس شادی کنم ، گویی که برایم اهمیت داشت که بپرسی، یا مهم است که اهمیت بدهم. همین جنون اختیاری است.

****

از او پرسیدم که آیا معنای جنون اختیاری این است که اعمال او هرگز صادقانه نبوده و تنها بازی یک بازیگر است . جواب داد:

اعمال من صادقانه است ، اما فقط بازی یک بازیگر است.

- پس هر آنچه تو می کنی جنون اختیاری است ؟

-بله هر آنچه می کنم.

- نکته اینجاست دون خوان ، اگر هیچ چیز برایت مهم نیست پس چگونه به زندگی ادامه می دهی ؟

- شاید توضیح آن ممکن نباشد. در زندگی تو چیزهای معینی برایت اهمیت دارند، چرا که مهمند. اعمال تو بی شک برایت اهمیت دارند. اما برای من دیگر هیچ چیز مهم نیست. نه اعمال خودم و نه اعمال هیچ یک از مردم دور و برم . با این حال به زندگی ادامه می دهم، چرا که از خود اراده دارم. چرا که در سراسر عمر اراده ام را جلا داده ام تا آنجا که اکنون ناب و سالم است و دیگر پروای این ندارم که هیچ چیز مهم نیست . اراده ی من جنون زندگیم را جبران می کند.

****

- آنچه امروز بعد از ظهر درباره ی جنون اختیاری گفتی مرا بسیار کلافه کرده است، براستی نمی توانم منظورت را بفهمم .

- البته که نمی توانی بفهمی ، تو می کوشی درباره اش فکر کنی و آنچه من گفتم با افکار تو جور در نمی آید.

- آری ، می کوشم که درباره اش فکر کنم ، زیرا این تنها وسیله ای است که به کمک آن می توانم چیزی را بفهمم.برای مثال ، تو ، دون خوان ، بر آن هستی که همین که انسان "دیدن" را فرا گیرد، همه چیز در جهان بی ارزش می شود؟

- من نگفتم بی ارزش . گفتم بی اهمیت.همه ی چیزها هم ارزشند و لذا بی اهمیت. مثلا من دلیلی ندارم که بگویم کارهای من مهمتر از کارهای توست. یا چیزی ضروری تر از چیز دیگری است. پس همه چیز با هم یکسان است و با یکسان بودن بی اهمیت است.

****

- اگر هیچ چیز مهم نیست ، پس چرا اهمیت دارد که من "دیدن" را بیاموزم دون خوان؟

- یک بار به تو گفتم که تقدیر ما انسانها ، بد یا خوب ، آموختن است. من آموخته ام که "ببینم" و به تو می گویم که هیچ چیز در واقع مهم نیست. اکنون نوبت توست. شاید روزی ببینی ، و آنگاه درخواهی یافت که چیزی مهم هست یا مهم نیست.برای من هیچ چیز مهم نیست، اما چه بسا که برای تو همه چیز مهم باشد.تو تا به حال باید این را دانسته باشی که اهل معرفت با عمل زندگی می کند ، نه با فکر کردن درباره ی عمل و نه با فکر کردن درباره ی چیزی که پس از انجام عمل به آن فکر خواهد کرد. اهل معرفت راهی را به هدایت دل برمی گزیند و آن را دنبال می کند و آنگاه نگاه می کند و شاد می شود و می خندد و سپس "می بیند" و می داند. او می داند که خیلی زود زندگیش یکسره به سر خواهد آمد.چون می بیند پس می داند که هیچ چیز مهم تر از هیچ چیز دیگری نیست.به بیان دیگر ، اهل معرفت فخر ندارد، مقام ندارد، خانواده ندارد، نام ندارد ، وطن ندارد و آنچه دارد تنها زندگی است که باید آن را بگذارند. و تحت این شرایط علقه ی او با اطرافیانش همان جنون اختیاری اوست..

 

 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

رویا دیدن

دسته بندی : رویا دیدن



فن رویا دیدن از فنون بینندگان کهن است ، اما بینندگان جدید از این فن به عنوان سپر محافظ خود در برابر ضربه ی مهلک فیوضات عقاب استفاده کردند و ضمن انجام دادن این کار دریافتند که «رویا دیدن» به خودی خود موثرترین شیوه برای به حرکت درآوردن پیوندگاه است. اما رویا دیدن بسیار خطرناک است و رویابین بسیار آسیب پذیر به این دلیل که قدرت بی حد و حصری دارد و رویابینان را آسیب پذیر می سازد ، زیرا آنها را در اختیار رحم و شفقت درک ناپذیر نیروی همسویی می گذارد.

بینندگان کهن آگاه شدند که در رویا پیوندگاه به طور کاملا طبیعی به سمت چپ جابه جا می شود. وقتی که انسان می خوابد و تمام فیوضات استفاده نشده شروع به تابش می کنند ، در واقع آن نقطه آرام می گیرد. آنها بلافاصله فریفته ی این نگرش شدند و با این جا به جایی طبیعی شروع به کار کردند تا توانستند آن را تحت تسلط در آوردند. این کنترل را «رویادیدن» یا هنر سر و کار داشتن با «کالبد رویا» نامیدند.

«رویابینان» باید به تعادل بسیار دقیقی دست یابند ، زیرا رویابینان نمی توانند در رویاها دخالت کنند و یا با کوششی آگاهانه به آن فرمان دهند. با وجود این جابه جایی پیوندگاه باید تحت فرمان «رویابین» باشد. این تضادی است که با منطق قابل حل نیست و باید در عمل برطرف شود. تنها کاری که از آنها ساخته است ، تثبیت پیوندگاهشان است. بینندگان چون ماهیگیرانی هستند که قلابشان ممکن است به هر جایی گیر کند. تنها کاری که از دستشان بر می آید این است که چوب را در محلی که قلاب در آب فرو رفته است نگاه دارند.    

جا به جایی پیوندگاه در سوی چپ، رویاها را می سازد. هر چه حرکت دورتر باشد ، به همان نسبت رویا زنده تر و عجیب تر است.

محلی که پیوندگاه در رویا در آن حرکت می کند ، «وضعیت رویا» نامیده می شود . بینندگان کهن در نگهداری وضعیت رویای خود آنچنان مهارتی پیدا کردند که حتی قادر بودند وقتی که پیوندگاهشان در آن نقطه لنگر انداخته است بیدار شوند که این حالت را «کالبد رویا» می نامیدند زیرا آن را به حدی کنترل می کردند که هر بار که در «وضعیت رویا» ی جدیدی بیدار می شدند، جسم جدید و گذرایی خلق می کردند.

باید دانست که دامهای «رویا دیدن» واقعاً شگفت آور هستند.چرا که در رویا واقعا هیچ راهی برای هدایت حرکت پیوندگاه وجود ندارد. تنها چیزی که این جابه جایی را معین می کند ، قدرت یا ضعف رویا بین است. بینندگان کهن با استفاده از فن رویابینی بسیار ضعیف ، جبار و دمدمی شدند و بینندگان جدید برای دوری از چنین شرایطی خود را تقویت  کردند و به نیروی درونی که برای هدایت جابه جایی پیوندگاه در رویاها نیاز داشتند ، دست یافتند. نیروی درونی به معنای حس خودداری ، تقریباً بی علاقگی و احساس راحت بودن است، اما مهمتر از همه به معنای تمایل طبیعی و عمیق برای بررسی و درک کردن است.آنها تمام این ویژگیهای شخصیتی را «هوشیاری» نامیدند.زندگی بی عیب و نقص به خودی خود به احساس هوشیاری منتهی می شود و این هوشیاری به نوبه ی  خود منجر به جا به جایی پیوندگاه می گردد.

 روش دستیابی به کالبد رویا با یک عمل ابتدایی شروع می شود که تداوم آن باعث قصدی پایدار می گردد. قصد پایدار به سکوتی درونی منجر می شود و سکوت درونی به نیرویی درونی  که برای جا به جایی پیوندگاه به موقعیتهای مناسب در رویا لازم است.

 

قصد پایدار ........ سکوت درونی........ نیروی درونی .......جابه جایی پیوندگاه

 

روش دستیابی به «کالبد رویا» ، بی عیب و نقصی در زندگی ماست.

رویا دیدن نیاز به انرژی جنسی دارد. اگر این انرژی در عوض آنکه در رویا دیدن به کار گرفته شود بیهوده در روابط جنسی مصرف شده باشد ، نتیجه آن مصیب بار است.آنگاه رویا بین به طور نامنظم پیوندگاه را حرکت داده و عقلش را از دست می دهد.بنابراین این انرژی در فرد رویابین باید متعادل باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

کمین و شکار

دسته بندی : کمین و شکار


رفتار عادی انسان در دنیای روزمره «عادت» است. هر رفتاری که این عادت را درهم شکند ، اثری غیرعادی بر کل موجودیت ما دارد. ببینندگان کهن ابتدا با «دیدن» خود متوجه شدند که رفتار غیرعادی لرزشی در پیوندگاه ایجاد می کند و کشف کردند که اگر رفتار غیرعادی به طور منظم و روش دار تمرین و به طور عاقلانه رهبری شود ، احتمالا پیوندگاه را وادار به حرکت می کند. بنابراین هنر کمین و شکار شکل گرفت.

هنر کمین و شکار  کنترل منظم رفتار خود  است. کمین و شکار مستلزم نوعی رفتار ویژه با مردم است. رفتاری که می توان آن را به عنوان رفتاری نهانی تعریف کرد. به همین دلیل بییندگان جدید به خاطر جا به جایی پیوندگاه برای رابطه با خرده ستمگر ارزش والایی قائل بودند. خرده ستمگران بینندگان را مجبور می کردند که از اصول کمین و شکار استفاده کنند و با این کار به آنها کمک می کردند که پیوندگاهشان را به حرکت درآورند. چرا که تحت شرایط عادی زندگی کمین و شکار تنها به مقدار کمی پیوندگاه را به حرکت وا می دارد. برای به دست آوردن بیشترین نتیجه، کمین و شکار به شرایط مطلوبی نیاز دارد ، به خرده ستمگرانی نیاز دارد که در مواضع قدرت و اقتدار باشند.کمین و شکار دارای اصولی است که این اصول توسط فلوریندا از اعضای گروه دون خوان ذکر می شود و به شرح زیر است :

اولین اصل:سالک خودش میدان مبارزه را انتخاب کند.یک سالک هرگز قبل از آنکه میدان رزم را بشناسد ، پا به آن نمی گذارد.

دومین اصل: کنار گذاشتن چیزهای غیر ضروری

سومین اصل: هر مبارزه ای ، مبارزه برای حیات است.

چهارمین اصل: خود را رها کن و از هیچ چیز نترس.

پنجمین اصل: وقتی سالک با چیزهای عجیب و غریب روبرو می شود که نمی داند با آنها چه کند، لحظه ای عقب نشینی می کند و فکرش را به طرف دیگری می برد و وقتش را صرف هر کار دیگری می کند . هر کاری که باشد.

ششمین اصل: سالک مبارز وقت را فشرده می کند.حتی یک لحظه هم اهمیت دارد. در مبارزه برای حیات ، یک ثانیه هم ابدیت است.

هفتمین اصل: یک کمین کننده و شکارچی هرگز خود را در خط مقدم قرار نمی دهد.

 

یکی از فنون هنر کمین و شکار حماقت ساختگی یا جنون اختیاری است.

 کمین و شکار هنری است که در مورد هر کاری قابل اجراست و مراحل آموزش آن چهار چیز است:‌

                                                      بی رحمی ، حیله گری ، صبر و ملایمت.

بیرحمی نباید تند و زننده ، حیله گری نباید بیرحمانه ، صبوری نباید سهل انگاری و ملایمت نباید حماقت باشد.

بیرحم باش ولی جذاب ، حقه باز باش ولی مهربان ، صبور باش ولی فعال، ملایم باش ولی خطرناک.

 دو هنر کمین و شکار و رویابینی از مهمترین هنرها و فنون این طریقت محسوب می شود. رویابینی موجب جابه جایی پیوندگاه و کمین و شکار موج ثبات پیوندگاه در جای جدید می شود. این دو هنر هر دو باید آموخته و کار شود.

 

نظام طبقه بندی «کمین کنندگان و شکارچیان»

در این نظام انسانها به طور به سه دسته ی مشخص تقسیم می شوند:

1/ انسانهای اولین گروه منشی ها ، دستیاران و همراهانی ماهر هستند. شخصیت آنان بسیار پر تحرک است ولی این تحرک به نفع آنان نیست.به هر حال افرادی سودمند ، علاقمند ، کاملا بی آزار و تا حدی کاردان ، شوخ و مودب ، ملایم و ظریف و به زبان دیگر خوبترین و دلپسندترین مردمی هستند که می توان تصورش را کرد.فقط عیب بزرگی دارند ،نمی توانند به تنهایی کار کنند، همواره به کسی نیازمندند که آنان را هدایت کند. با راهبری صحیح ، هر اندازه که این راهبری سخت و خصومت آمیز باشد، کارهای شگفت آوری انجام می دهند اما به تنهایی از دست رفته اند.

2/انسانهای دومین گروه اصلا خوب و دلپسند نیستند. آنها حقیر ، انتقامجو، حسود و بی تحرک اند. فقط درباره ی خود حرف می زنند و معمولا می خواهند که دیگران نیز معیارهای آنان را بپذیرند. دائما ابتکار عمل را در دست می گیرند، حتی اگر این امر برای آنها مطبوع نباشد. در هر وضعیتی کاملا ناراحت اند و هرگز نمی توانند احساس آرامش کنند.نامطئن هستند و هرگز راضی نیستند. هر چه نامطمئن باشند، بیشتر نامطبوع اند. عیب مهلک آنان این است که فقط برای آنکه راهبر شوند، حاضرند دست به جنایت بزنند.

3/سومین گروه انسانهایی هستند که نه خوب و دلپسند اند و نه بد و نامطبوع.به کسی خدمتی نمی کنند و خود را نیز به کسی تحمیل نمی کنند . بیشتر بی اعتنا و بی تفاوت اند. عقاید مبالغه آمیزی درباره ی خود دارند که فقط از توهمات و افکار واهی و پوچ ناشی می شود. اگر در هیچ چیزی خارق العاده نباشند در یک چیز هستند، انتظار می کشند تا واقعه ای رخ دهد. پیوسته در انتظارند که کشف و فتح شوند و با سهولت حیرت آوری می توانند تصوراتی بیافرینند که امور بزرگ و بلاتکلیفی دارند و قول می دهند که کاری انجام دهند ولی هرگز کاری نمی کنند ، زیرا در واقع چنین امکاناتی ندارند.

اما ساحران مدتها پیش آموخته اند که فقط خودبینی شخصی ماست که در یکی از این سه گروه جای می گیرد.اینکه تصویر ما و اعمالمان به چه گروهی تعلق دارد ، فقط بر اساس خودبزرگ بینی ماست. اگر اینقدر خودبزرگ بین نباشیم برایمان فرقی ندارد که به چه دسته ای تعلق داریم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

قصد

دسته بندی : قصد



در جهان نیرویی بیکران و وصف ناپذیری وجود دارد که قصد نامیده می شود و مطلقاً آنچه در کل جهان هستی موجود است با پیوندی به قصد پیوسته است. ساحران معرفت خود را مستقیماً از قصد و بدون دخالت گیج کننده ی زبانی که صحبت می شود کسب می کنند.

« قصد»  هدایت هدفمند « اراده » است .

ساحران معتقدند که چشم مستقیماً با قصد ارتباط دارد و به همین دلیل برای درخشش چشمان و نگاه خیره ی خود اهمیت بسیار قائلند. در حقیقت به اعتقاد آنان چشم فقط به طور گذرا با دنیای روزمره در ارتباط است و ارتباط ژرفتر آن با تجرید است.تنها مزیتی که ممکن است ساحران بر آدمهای معمولی داشته باشند این است که آنان انرژی خود را ذخیره می کنند و بدین ترتیب پیوند واضحتری با قصد دارند.این امر به این مفهوم است که با استفاده از درخشش چشمانشان پیوندگاه خود را حرکت می دهند و با اراده ی خویش هر چیزی را به خاطر می آورند.

سالک بر حسب پیوند خود با قصد چهار مرحله را پشت سر می گذارد.نخستین مرحله موقعی است که او پیوند زنگ زده  و غیر قابل اعتمادی با قصد دارد. دومین مرحله موقعی است که موفق می شود آن را تمیز و پاک کند. سومین مرحله وقتی است که او آموخته تا آن را دستکاری کند و در چهارمین مرحله یاد گرفته است که طرحهای مجرد روح را بپذیرد.

در بین همراهان حلقه اول دون خوان ، خنارو استاد سرو کار داشتن با «آگاهی» ، ویسنت استاد «کمین و شکار» و سیلویو مانوئل استاد «قصد» است.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

تسلط بر آگاهی

دسته بندی : تسلط بر آگاهی


تسلط بر آگاهی ، چیستان ذهن است ، یعنی گیجی و حیرتی که سالکان به محض آنکه راز شگفت انگیز و پهناوری ادراک و آگاهی را شناختند دچار آن می شوند.


« بینندگان»  جهت جابه جایی پیوندگاهشان نیاز به اقداماتی عملی داشتند و در همین راستا سه مجموعه از فنونی را بنیان نهادند که سنگ بنای کارشان شد. آنها با این سه مجموعه خارق العاده ترین و مشکلترین کارها را انجام دادند و موفق شدند که به طور منظم پیوندگاهشان را در وضع عادی خود به حرکت درآورند.این سه مجموعه از فنون عبارتند از :


1. تسلط بر قصد ، چیستان روح یا تناقض تجرید است یعنی افکار و اعمال سالکان در فضایی فراسوی شرایط بشری ما طرح ریزی می شود.


2.تسلط بر کمین و شکار ، چیستان دل است ، یعنی سرگشتگی که سالک به محض آنکه این دو واقعیت را شناخت دچار آن می شود : اول آنکه دنیا به دلیل ویژگی های آگاهی و ادراک به گونه ای تغییر ناپذیر واقعی و عینی به نظرمان می رسد و دوم آنکه اگر ویژگیهای متفاوت درک و مشاهده وارد بازی شوند درست همین چیزهایی که به نظرمان به گونه ای تغییر ناپذیر عینی و واقعی می رسند، دگرگون می شوند.


3.تسلط بر رویابینی

 

تسلط بر همه ی این فنون منجر به تسلط بر آگاهی می گردد. این فنون می تواند در حالت آگاهی عادی و سوی راست و یا در حالت ابرآگاهی و سوی چپ آموزش داده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

دشمنان سالک

دسته بندی : دشمنان سالک

 

سالکی که به دنبال دانش می رود، مانند جنگجویی باید باشد که به میدان جنگ می رود: هوشیار، ترسان، محتاط و با اطمینان. رفتن به سوی دانش، یا جنگ، به هر شکل دیگری، اشتباه است و ندامت و تأسف به دنبال دارد. این همانندی، نشان می دهد که جوینده حقیقت نیز دشمنانی فرا روی خود دارد که باید به سان جنگجویی مبارز گام در راه نهد. اما تفاوت او با جنگجوی واقعی در نوع دشمنی است که در کمین آنان نشسته است. جنگجوی واقعی را دشمنی خارجی و رو در روست، اما سالک را چهار دشمن است که هر چهار دشمن به گونه ای به خود سالک مربوط است. اینان دشمنان طبیعی هر انسانی هستند. اما سالک مبارز، هماوردی با آنان را یاد می گیرد و در عمل می آزماید.

این چهار دشمن عبارتند از:

  • ترس
  • وضوح ذهنی
  • قدرت
  • کهولت

 @ ترس اولین دشمنی است که در کمین سالک است. ترک عادت و رها کردن حالتها و چگونگی های مأنوس پیشین و رویاروی با حالتهای پیش بینی نشده وحشت آور است. ذهن ما گرایش دارد تا به جهان عادی که برابر با توصیف همنوعان ماست وفادار بماند و از آن نگهداری کند. بی توجهی به صدای ذهن و قرار گرفتن در وضعیت تازه، موجب آشفتگی ما می شود.

 قصد ترس آن است که ما را از رسیدن به واقعیت دور کند. ترس، نقش اسلحه ذهن را بازی می کند و در تمام راه معرفت، می تواند برای سالک مشکل آفرینی کند. مبارزه ای طولانی لازم است تا برای همیشه بر ترس فایق آییم. تنها با (دید) و (وضوحی) روزافزون می توانیم ترس را از خود برانیم.

 

 @ دومین دشمن (وضوح) است. وضوح سلاح دیگر ذهن است و مراد از آن این است که سالک با اندک پیروزی بپندارد که به هدف رسیده است و تجربه های خود را قطعی بینگارد و از ادامه راه باز ایستد. وضوح سعی دارد، سالک را در (دامنه) گرفتار کند و از صعود بر قله معرفت باز دارد. بسیاری از طالبان معرفت، بر ترس خویش فایق آمده اند، ولی قربانی وضوح شده اند. ترس دشمن روبه رو است، در حالی که وضوح شبیخون می زند. این خودبینی و از خود راضی بودن، از کسب تجربه های نوین، جلوگیری می کند. برای آن که سالک (وضوح) را مغلوب خود سازد، نیاز به کسب اقتدار دارد.

 

 @ اما این اقتدار می تواند نقش دشمن سوم را برای سالک داشته باشد. و آن وقتی است که از اقتدار برای آز های مادی استفاده کند. دون خوان بر ساحران قدیم خرده می گیرد که آنان به جای آن که اقتدار را دستمایه معرفت شهودی قرار دهند، در جهت هدفهای شخصی خویش آن را به هدر دادند. پیروزی در معرفت، در گرو صداقت سالک است. هنگامی که (معرفت) تنها هدف ما باشد، دشمنی اقتدار به ما آسیبی نمی زند.

 

 @ چهارمین دشمن، کهولت و مرگ است. این دشمن را چاره ای نیست. زمانی خواهد آمد که پیری و مرگ نیروی ما را می رباید. کاری که سالک می تواند انجام دهد این است که پیش از آن که پیری نیروی او را فرسایش دهد، گامهای دشوار را بردارد و از شادابی و بی باکی جوانی بهره گیرد، تا گردنه های دشوار راه معرفت را بپیماید و چون نشانه های پیری فرا رسد، در صرف (نیرو و وقت) مقتصدانه عمل کند.

 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

بی عیب و نقصی

دسته بندی : بی عیب و نقصی


بی عیب و نقصی اخلاق نیست. فقط شبیه اخلاق است. بی عیب و نقصی واقعا بهترین استفاده ی انرژی است . طبیعی است که برای این امر قناعت ، تفکر ، بی آلایشی ، معصومیت و به ویژه فقدان خودبزرگ بینی لازم است.همه ی اینها طوری است که گویی مقررات زندگی رهبانی است، ولی این طور نیست. ساحران می گویند که شخص برای تسلط بر روح انرژی نیاز دارد.طبیعی است که منظور همان حرکت پیوندگاه است و تنها امری که موجب ذخیره ی انرژی می شود کمال یا بی عیب و نقصی است.

به عنوان مثال یکی از راه های ذخیره ی انرژی غلبه بر خودبینی و خودبزرگ بینی است، وقتی که سالک موفق می شود که بر خودبزرگ بینی خود غلبه کند ، انرژی فراوانی را که برای حفظ تصویر خود به کار می برد دیگر از دست نداده و آن را ذخیره می کند و این ذخیره ی انرژی منجر به جابه جایی ژرف پیوندگاه می شود.

جواز ورود به بی عیب و نقصی باید در آگاهی پیچیده شود و تا هنگامی که سالک از «من» پیش خود نمیرد ، این جواز را به دست نمی آورد. بنابراین مرگ سالک جواز ورود به بی عیب و نقصی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

مرد معرفت

دسته بندی : مرد معرفت

اولین مرحله تصمیم بهکارآموزشدن است .

بعد از آنکه کار آموزی نقطه نظرش را در باره خود و دنیا تغییر داد ، ‌دومین مرحله را آغاز می کند وسالکمی شود ،‌ بدین معنا که توانایی بالاترین انضباط و خویشتن داری را دارد .

پس از فراگیری شکیبایی و وقت شناسی ، سومین مرحله ،معرفت پیشه شدناست .

وقتی مرد معرفت ”‌دیدن“‌را آموخت گام چهارم را برمی دارد و "بیننده" می شود .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز

اراده

دسته بندی : اراده

 

نیروی اراده یکی از مهمترین مضامین طریقت تولتک محسوب می شود و یکی از رکن ها و نشانه های یک سالک نیز می باشد.هر چه اقتدار شخصی سالک بیشتر باشد نیروی  اراده ی او نیز قوی تر است. این مفهوم در طریقت تولتک بسیار مفهوم کلیدی و قدرتمندی است.

بینندگان جدید اراده را فوارن انرژی ناپیدا، نامعین و پیوسته ای می شناختند که ما را وادار به انجام دادن همان کارهایی می کند که انجام می دهیم.«اراده» ادراک دنیای روزمره ی ما را توضیح می دهد و به طور غیر مستقیم توسط نیروی آن درک، بیانگر جایگزینی پیوندگاه به وضعیت عادی آن است. بینندگان بررسی کردند که چگونه درک زندگی روزمره رخ می دهد و تاثیرات «اراده» را دیدند. «دیدند» که همسویی پیاپی تجدید می شود تا به ادارک ما تداوم بخشد. برای این که هر بار این همسویی با طراوتی که برای ساختن دنیایی نو به آن نیاز دارد تجدید شود، فوران انرژی که از این همسویی برمی خیزد ، خود به خود تغییر مسیر می دهد تا بعضی از همسوییهای برگزیده را تقویت کند.

دون خوان ماتیوس می گوید:

آنچه  مرد معرفت  آن را اراده می نامد ، قدرتی است که در درون ماست. اندیشه نیست، شی ء نیست ، آرزو نیست. اراده چیزی است که می تواند تو را پیروز کند، درست در وقتی که اندیشه ات حکم به شکست می دهد.اراده چیزی است که تو را آسیب ناپذیر می سازد، اراده چیزی است که تو را از دیوار گذر می دهد و از درون فضا تا به ماه ، اگر بخواهد.

دون خوان اراده را همچون نیرویی توضیح داد که رشته ی پیوند واقعی بین انسان و جهان است. خیلی دقت می کرد که ثابت کند جهان هر آن چیزی است که ما درک می کنیم ، به هر شیوه ای که برای درکش برمی گزینیم. دون خوان عقیده داشت که درک جهان شامل دریافت تمام چیزهایی است که خود را به ما می نمایانند. این «ادراک» ویژه هم به کمک حواس و هم به کمک اراده ی ما صورت می پذیرد.

 

گزیده هایی از کتاب 

کاستاندا می پرسد :

- به درستی اراده چیست ؟ تصمیم است ؟ مثل تصمیم نوه ات به داشتن یک موتورسیکلت؟

او خنده ای کرد و گفت :

- نه ، این اراده نیست.نوه ام فقط به خواسته تن می دهد. اراده چیز دیگری است. چیزی بسیار پاک و پر توان که می تواند به کردار ما جهت بدهد. اراده چیزی است که فرد به کار می گیرد تا برای مثال جنگی را ببرد که او به هر حساب باید آن را ببازد.

گفتم:

- پس اراده باید همان چیزی باشد که به آن دلیری می گوییم.

- نه ، دلیری چیز دیگری است. دلیران مردمی شایسته ی اعتمادند. انسانهای شریفی هستند که همیشه توده ای از مردم به دورشان گرد آمده ایشان را می ستایند.با این حال بسیار کمند دلیرانی که دارای اراده باشند. آنها بیشتر افراد بی باکی هستند که به حسب عادت کارهایی می کنند که در فهم عام جسارت آمیز است و بیشتر اوقات مرد دلیر هم هراسناک است و هم هراسان. از سوی دیگر ، اراده با چنان شاهکارهای حیرت آوری سر و کار دارد که با فهم عام ما در ستیز است.

 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سالک مبارز