دسته بندی : پروازگر

ساحران کهن کشف کردند که ما همراه و ملازمی در تمام عمرمان داریم. این همراه موجودی یغماگر ، وجودی متجاوز است که از اعماق کیهان می آید و بر زندگی ما حکومت می کند. انسانها اسرای او هستند . او ما را درمانده و سر به راه کرده است . اگر بخواهیم اعتراض کنیم ، اعتراض ما را سرکوب می کند ، اگر بخواهیم مستقل عمل کنیم ، می خواهد که از آن صرف نظر کنیم.به راستی ما زندانی او هستیم.

این موجودات از آگاهی و انرژی بشر تغذیه می کنند و برای آنکه ما را مطیع ، ترسو و ضعیف نگاه دارند ، از شگردی فوق العاده استفاده می کنند.متجاوزان ذهن خود را به ما می دهند که ذهن ما می شود. ذهن متجاوز عجیب و غریب ، متضاد ، عبوس و سرشار از ترسی است که هر لحظه کشف شود.

ساحران کودکان را همچون گویهای عجیب و درخشان انرژی می بینند که از بالا تا پایین با روکش تابانی پوشیده شده اند. چیزی مثل پوشش پلاستکی که محکم به پیله ی انرژی آنها چسبیده است. این روکش تابنده ی آگاهی چیزی است که متجاوزان می بلعند و وقتی آدمی به سن بلوغ می رسد تنها چیزی که از روکش تابنده ی آگاهی می ماند حاشیه ای باریک است که از زمین تا روی انگشتان پا می رسد و این حاشیه به بشریت اجازه می دهد که به زور به زندگی ادامه دهد.بشر تنها نوعی است که روکش تابنده ی آگاهی آن خارج از پیله ی درخشان او قرار دارد. بنابراین به راحتی طعمه ی آگاهی نظمی متفاوت ، مثل آگاهی شدید متجاوزان می شود.

 این حاشیه ی باریک مرکز خوداندیشی است که بشر به طرزی چاره ناپذیر گرفتار آن شده است. متجاوزان خوداندیشی ما را که تنها نقطه ی آگاهی است که در ما مانده است به بازی می گیرند و به این وسیله شعله های آگاهی پدید می آید که آنها به طرزی بیرحمانه و یغماگرانه می بلعند. آنها برای ما مشکلات احمقانه ای پدید می آورند که شعله های آگاهی مجبور به برخاستن می کند و بدینسان ما را زنده نگاه می دارند تا شعله ی انرژتیکی نگرانیهایِ کاذب ما آنان را تغذیه کند.

ساحران مکزیک کهن ، متجاوز را دیدند. آنها آن را پروازگر نامیدند ، زیرا که در هوا می پرد. شکل زیبایی نیست ، سایه ای بزرگ و به نحوی نفوذناپذیر تیره که در هوا می پرد و سپس صاف بر زمین فرود می آید.

و اما تنها راهی که برای بشر برای مبارزه با آنها مانده است ،انضباط است.ساحران انضباط را قابلیت مواجهه با مسائل حساب نشده ، در کمال آرامش می دانند که در شمار انتظارات ما نیست. برای آنان انضباط هنر است ، هنر مواجهه با بیکرانگی ، بی آنکه خود را ببازیم ، نه برای اینکه آنها قوی و جان سخت هستند ، بلکه چون سرشار از ترس آمیخته با احترامند.

ساحران می گویند انضباط روکش تابنده ی آگاهی را برای پروازگر بدمزه می کند . نتیجه این است که متجاوزان گیج می شوند. روکش  تابنده ی آگاهی که خوراکی نباشد ، جزو شناخت آنان نیست.اگر متجاوز برای مدتی کاری با روکش تابنده ی آگاهی ما نداشته باشد ، روکش رشد می کند.ساحران به وسیله ی انضباطشان متجاوزان را به قدر کفایت دور نگاه داشتند تا روکش تابنده ی آگاهی آنها از حد انگشتان پا بالاتر رود و به اندازه ی طبیعی خود بازگردد.ساحران مکزیک کهن می گفتند که روکش تابنده ی آگاهی همچون درخت است. اگر هرس نشود، به اندازه و حجم طبیعی خود می رسد. وقتی آگاهی به بالاتر از انگشتان پا برسد ، مانورهای عظیم ادراک بدیهی است. حقه ی بزرگ ساحران دوران قدیم در این بود که ذهن پروازگر را با انضباط خویش دچار دردسر کنند. آنان دریافتند که اگر با سکوت درونی ذهن پرواز گر را به ستوه آورند ، انتصاب بیگانه از بین می رود و به هر یک از کارورزانی که این تمهید را به کار می برد ، این اطمینان را می دهد که ذهن خاستگاهی بیگانه دارد.

ذهن پروازگر برای همیشه می گریزد اگر ساحری موفق شود نیروی نوسانی را بگیرد که ما را به عنوان توده با یکدیگر نگاه می دارد. اگر ساحری فشار را به قدر کفایت تحمل کند، ذهن پروازگر مغلوب می شود و می گریزد و این دقیقاً همان کاری است که باید کرد .