زندگینامه
اسناد مهاجرت برای کارلوس سزار آرانا کاستاندا نشان میدهد که وی در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۲۵ در کاجامارکای پرو به دنیا آمد.سوابق نشان میدهد که نام خانوادگی او توسط مادرش سوزانا کاستاندا ناوئا به او داده شده. پدر او، سزار آرانا بورونگاری بود. نام خانوادگی او با حرف ñ در بسیاری از لغت نامههای اسپانیایی، حتی در نسخههای چاپ شده از آثار مشهور وی به زبان انگلیسی هم دیده میشود.
او در اوایل سال ۱۹۵۰ به ایالات متحده نقل مکان کرد و در سال ۱۹۵۷ تبعه امریکا شد. در سال ۱۹۶۰، با مارگارت رانیان در تیجوانای مکزیک ازدواج کرد. آنها تنها شش ماه با هم زندگی کردند اما بر خلاف شایعات، هرگز طلاق نگرفتند. در تاریخ ۱۲ اوت ۱۹۶۱، کارلتون جرمی کاستاندا در هالیوود، کالیفرنیا، به دنیا آمد. کارلوس از سی جی به عنوان فرزند بیولوژیکی خود صحبت کرد و در گواهی تولد کاستاندا ی جوان به عنوان پدر او معرفی شدهاست. کارلوس کاستاندا در UCLA (لیسانس در سال ۱۹۶۲ و دکترا در سال ۱۹۷۳) تحصیل کرد. کاستاندا همچنین با فلوریندا دونر - گرا در لاس وگاس در ماه سپتامبر سال ۱۹۹۳ ازدواج کرد. با توجه به خواست خود در 23 آوریل ۱۹۹۸ کاستاندا نوری الکساندر را به فرزندی پذیرفت.
در مجموع دوازده تا از کتابهای کاستاندا منتشر شدند که چاپ دو عدد آنها پس از مرگ وی انجام شد. کاستاندا ، موضوع طرح روی جلد و سرمقاله مجله تایمز منتشره در مارس ۵، ۱۹۷۳ بود.این مقاله او را به عنوان فردی اسرار آمیز و سرشار از رمز و راز توصیف میکرد. هنگامی که با ساندرا برتون خبرنگار مواجه شد و در مورد اختلاف در تاریخ زندگیش از او سوال شد، کاستاندا در پاسخ گفت: تایید گرفتن از من درباره زندگیم و بر اساس آماری که خود آنها را ارائه میدهم مثل این است که از علم برای اعتبار بخشی به جادو و (اسرار) استفاده کنیم که (تنها) باعث محرومیت از اسرار دنیای عجایب گشته و آن را فرسنگها از همه ما دور میکند. مصاحبه گر می نویسد که کاستاندا خواننده را وادار میسازد تا سختی و فشار باد اسرار آمیز و از سرما لرزیدن برگ در در گرگ و میش را، هوشیاری عجیب و به خصوص شکارچی نسبت به صدا و بو را، پستی پایین صخره زندگی سرخپوستان را، عطر خام تکیلا و، طعم زننده و الیافی پیوت را، گرد و غبار در ماشین را، و جایگاه بلند پرواز کلاغ را تجربه کند. این (تجربیات) پایه و زیر بنایی بسیار خوب برای درک همذات پندارانهاست. این درک ملموس، به همان خوبی از منظر شگفتی مطلق وقایعی که در آن شرایط رخ میدهد نیز به خواننده دست میدهد. پس از آن مصاحبه، کاستاندا از انظار عمومی کناره گیری کرد. در ۱۹۹۰ کاستاندا بار دیگر در ملاء عام ظاهر شد تا تنسگریتی را ترویج دهد؛ این شامل حرکاتی است که کاستاندا مدعی است در طی ۲۵ نسل از سرخپوستان تولتک شمن منتقل شدهاست. در تاریخ ۱۶ ژوئن ۱۹۹۵، اساسنامهای توسط جورج شورت برای تاسیس کلییر گرین به ثبت رسید. در منشور کلییر گرین آمده: کلییر گرین موسسهای است واجد یک هدف دوجانبه: اول، سمینارها و کارگاههای آموزشی تنسگریتی کارلوس کاستاندا را حمایت مالی و سازماندهی میکند و دوم، این که یک موسسه انتشاراتی است." کلییر گرین سه فیلم از جنبشهای تنسگریتی را در زمان زنده بودن کاستاندا منتشر کرد. البته کاستاندا خودش در این فیلمها ظاهر نشد. کاستاندا در تاریخ ۲۷ آوریل سال ۱۹۹۸ در لس آنجلس به علت عوارض ناشی از سرطان هپاتوسلولار درگذشت. مراسم عمومی در سوگ او برگزار نشد، کاستاندا سوزانده شد و خاکستر وی به مکزیک فرستاده شد. تا اینکه نزدیک به دو ماه بعد، در ۱۹ ژوئن سال ۱۹۹۸، آگهی درگذشت وی تحت عنوان "مرگ بی صدای نویسنده اسرار آمیز، کارلوس کاستاندا" توسط هیئت تحریریه جی آر. موهرینگر در لوس آنجلس تایمز منتشرشد. چهار ماه پس از مرگ کاستاندا، سی جی کاستاندا، همچنین شناخته شده به عنوان آدریان واشون، که بر اساس گواهی تولدش فرزند کارلوس کاستاندا میباشد، وصیت نامه کاستاندا را در در دادگاه انحصار وراثت به چالش کشید. برای سالهای بسیاری کاستاندا به واشون به عنوان فرزند خود مراجعه کرده بود. وصیت نامه دو روز قبل از مرگ کاستاندا به امضا رسیده بود و واشون صحت آن را زیر سوال برد که در نهایت هم ناموفق بود.
همراهان
پس ازاینکه کاستاندا در سال ۱۹۷۳ از انظار عمومی دور شد، یک خانه بزرگ در لس آنجلس خرید وآنرا با سه تن از یاران زن خود به اشتراک گذاشته بود. زنان روابط خود را با دوستان و خانوادهایشان هنگامی که به گروه کاستاندا پیوستند قطع کردند. آنها همچنین از عکس گرفتن خودداری کردند و نامهای جدید گرفتند: رجینا تبدیل شد به فلوریندا دونرگرا، ماریان سیمکو تبدیل شد به تایشا ابلار، و کاتلین پوهلمان تبدیل به کارول تیگز گردید. در اوایل ۱۹۹۰، فلوریندا دونر گرا و تایشا ابلار دو کتاب در شرح تجربیات خود را با دون خوان و گروه خود منتشر کردند. آنها همراه با کارول تیگز، ظاهر شدند و گاهی اوقات در بسیاری از کارگاههای آموزشی تنسگریتی که در ماه ژوئیه سال ۱۹۹۳ آغاز شد سخنرانی کردند. دونر- گرا و آبلار شروع کردند به امضا کردن کتاب و سخنرانیهای گاه به گاه و همچنین مصاحبههای رادیویی. مدت کوتاهی پس از مرگ کاستاندا، دونرگرا و آبلار، همراه پاتریشیا پارتین ناپدید شدند. تلفن آمالیا مارکز (همچنین شناخته شده به عنوان تالیا بیگ) و مربی تنسگریتی کایلی لوندال، قطع شد و آنها نیز ناپدید شدند. در تاریخ ۲ اوت ۱۹۹۸، کارول در یک کارگاه در انتاریو سخن گفت. بقایای جسد پارتین - که کاستاندا از او به عنوان نوری الکساندر و یا کلود هم یاد کرده بود- در سال ۲۰۰۳در نزدیکی جایی پیدا شد که ماشین وی چند هفته پس از مرگ کاستاندا در ۱۹۹۸رها شده بود. این ماشین در لبه درهای به اسم دره مرگ رها شده بود. بقایای او در در شرایطی بود که نیاز به تشخیص هویت از روی DNA داشت، که در سال ۲۰۰۶ انجام شد. هیچ کدام از سایر آنها از زمانی ناپدید شدن در ملا عام دیده نشدند.چون آن زنان تمام روابط خود را با خانواده و دوستانشان قطع کرده بودند، مدتی گذشت تا مردم متوجه گم شدن آنها شدند. هیچ تحقیق رسمی در مورد ناپدید شدن دونرگراو، اسمیکو ولوندال انجام نشد. لوییس مارکز، برادر تالیا بی، در سال ۱۹۹۹ در مورد ناپدید شدن خواهرش به پلیس مراجعه کرد، اما نتوانست آنها را قانع کند که ناپدید شدن او شایسته بررسی است. نظر آنها در سال ۲۰۰۶ پس از اینکه بقایای پاتریشیا پارتین شناسایی شدند تغییر کرد و پلیس لس آنجلس در نهایتbeyرا به بانک اطلاعات افراد گم شده خود اضافه کرد.
آثار
سه کتاب اول کاستاندا - آموزههای دون خوان، راه دانش سرخپوست یاکی، حقیقتی دیگر، و سفر به ایختلان - در حالی به رشته تحریر در آمد که وی در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس (UCLA) دانشجوی رشته مردم شناسی بود. او این کتابها را ثبت حقایقی در توصیف روابط شاگرد و معلمی خویش با مرد دانا - دون خوان ماتئوس، که سرخپوستی از نواحی شمالی مکزیک بودهاست - می داند. به کاستاندا بر مبنای شرحی که بر این کتابها نوشته بود لیسانس و درجه دکترا اهدا شد. در سال ۱۹۷۴ چهارمین کتاب او بنام افسانه قدرت منتشر شد. این کتاب با جهش کاستاندا از بالای صخره به سمت اعماق به پایان میرسد که نشانه پایان یافتن شاگردی وی (در مکتب) استادی ماتئوس است. شهرت و محبوبیت کاستاندا در میان عموم با انتشار کتب بعدی همچنان ادامه یافت. او در کتابهای خود به زبان اول شخص، رویدادهایی را شرح میدهد که منجر به مواجهه وی با ماتئوس و دنباله روی از وی در سال ۱۹۶۰ شد. تجارب کاستاندا در این ملاقاتها، الهام بخش آثاری بود که بخاطر آنها معروف شدهاست. کاستاندا میگوید ساحر (ماتئوس) برای او جایگاه ناگوال یا رهبری یک گروه روشن بینان را برجای گذاشتهاست. او از اصطلاح ناگوال برای تاکید بر این موضوع استفاده میکند که نشان دهد بخشی از ادراک که هنوز در حیطه ناشناخته قرار دارد برای انسان قابل دسترسی است. و از این طریق تلویحاً میگوید برای گروه روشن بینان متصل به او دون خوان حکم رابطی بین آنها و حیطه ناشناخته را داشتهاست. کاستاندا اغلب به این قلمرو ناشناخته به عنوان واقعیتی غیرمعمول اشاره کردهاست طوری که نشان میدهد این حوزه براستی یک واقعیت است، اما اساساً با وقایع عادی تجربه شده بوسیله انسان متفاوت است. اصطلاح ناگوال توسط انسان شناسان به معنای شمن یا جادوگر استفاده میشود، یعنی کسی که میتواند به شکل یک حیوان و یا بطور مجازی طی آدابی جادویی و یا شمنیزم و یا مواد روانگردان (به عنوان مثال، پیوت و تاتوره)، به فرمی دیگر تغییر شکل دهد.[۳]
کتابشناسی آثار کاستاندا:
- تعلیمات دون خوان (۱۹۶۸)
- حقیقتی دیگر۱ ۱۹۷۱
- سفر به دیگر سو (۱۹۷۲)
- افسانه قدرت ۱۹۷۴
- دومین حلقه قدرت ۱۹۷۷
- هدیه عقاب ۱۹۸۱
- آتش درون ۱۹۸۴
- قدرت سکوت ۱۹۸۷
- هنر رویا دیدن ۱۹۹۳
- حرکات جادویی ۱۹۹۸
- چرخ زمان ۱۹۹۸
- کرانه فعال بی کرانگی ۱۹۹۹