در فهرست استراتژیک یک سالک مبارز ، خود بزرگ بینی تنها چیزی است که انرژی زیادی می گیرد ، به همین علت باید آن را از خود دور کنیم . یکی از دلواپسی های سالکان مبارز ، رها ساختن این انرژی به منظور مواجه شدن با ناشناخته است . به جریان انداختن این انرژی یعنی بی عیب و نقصی .
بینندگان قدیم ، این استادان بی چون و چرای ” کمین و شکار کردن “ موثرترین استراتژی را ساخته و پرداخته کردند . این استراتژی از شش رکن که بر یکدیگر تاثیر می گذاشتند ساخته شده بود . پنج رکن آن را نشانه های سالکی می نامیم :
خویشتنداری ، انضباط ، شکیبایی ، زمانبندی و وقت شناسی و اراده .
اینها متعلق به دنیای سالکانی است که برای رهایی از خود بزرگ بینی مبارزه می کنند . ششمین رکن و احتمالا مهمترین آن متعلق به دنیای بیرونی است و ” خرده ستمگر “ نامیده می شود.
خرده ستمگر شکنجه گر است ، کسی که قدرت مرگ یا زندگی سالک را در دست دارد و یا او را تا سر حد جنون آزار می دهد .
خرده ستمگران دو گروه فرعی دارند . اولین گروه دسته ای از خرده ستمگران هستند که آدمها را شکنجه و آزار می دهند و بدبخت می کنند ، بدون اینکه واقعا باعث مرگ کسی شوند . آنها خرده ستمگران کوچک نامیده می شوند . دومین گروه متشکل از خرده ستمگرانی است که بیش از حد عصبانی کننده و مزاحمند . به آنان خرده ستمگران ناچیز یا خرده ستمگران حقیر می گویند .
خرده ستمگران کوچک نیز به نوبه خود به چهار طبقه تقسیم می شوند . گروه اول با بیرحمی و خشونت شکنجه می دهد . دیگری با گمراه کردن و ایجاد ترس تحمل ناپذیر این کار را می کند . گروه بعدی با ایجاد غم و اندوه بر انسان ستم می کند و عاقبت گروه آخر که با خشمگین کردن سالکان آنها را شکنجه می دهد .
آنچه انسان را به خرده ستمگری بدل می کند ، استفاده بیش از حد شناخته (تونال) است .
برای سر و کار داشتن با بدترین خرده ستمگران چهار ویژگی(که در بالا ذکر شد) کافی هستند ، به شرطی که آدم خرده ستمگری پیدا کند . سالکی که تصادفا با چنین خرده ستمگری برخورد کند ، آدم خوشبختی است .
یکی از بزرگترین کارهای بینندگان زمان فتح ، ساختن مفهومی بود که پیشرفت سه مرحله ای نامیده می شود . آنها با درک طبیعت بشر به این نتیجه بی چون و چرا دست یافتند که اگر بیننده ای بتواند در رویارویی با خرده ستمگری مقاومت کند ، مطمئنا می تواند با مصونیت با ناشناخته مواجه شود و بعد حتی می تواند حضور ناشناخته را تحمل کند . واکنش یک انسان معمولی در مورد این مطلب این است که فکر می کند شاید جمله بر عکس باشد . یعنی بیننده ای که بتواند در رویارویی با ناشناخته استقامت کند ، مطمئنا می تواند با خرده ستمگر روبرو شود ، ولی این طور نیست . و درست همین گمان باعث نابودی بهترین بینندگان اعصار کهن شد .
اشتباه یک آدم معمولی در برخورد با خرده ستمگر در این است که بدون داشتن استراتژی با او روبرو می شود . نقطه ضعف وحشتناک انسانهای معمولی در این است که خود را زیاده از حد جدی می گیرند ، اعمال و احساسات خود را همچون اعمال و احساسات خرده ستمگر مهم می پندارند . بر عکس ، سالکان مبارز نه تنها استراتژی خوب اندیشیده ای دارند ، بلکه فاقد خود بزرگ بینی اند . آنچه که مانع خود بزرگ بینی آنها می شود ، این است که فکر می کنندواقعیت تنها تعبیری است ساخته ما.