دون خوان, برای انسان دو سطح از آگاهی قائل است: یکی جهان ذهنیات و دانسته های اکتسابی که مربوط به حالت عادی می شود و دون خوان این نوع آگاهیها را به سوی راست نسبت می دهد. این آگاهیها, شامل تمام علوم و معارف بشری و تمام تفسیرها و توصیفهایی می شود که از جهان هستی وجود دارد. در حالت عادی, این معارف و علوم, همچون کاخی سر به فلک کشیده در چشم انسان ظاهربین جلوه گری می کند و منزلت و عظمتی تام می یابد, ولی برای سالکی که چشم حقیقت بین دارد, بسی خوار جلوه می کند و آن را غیر واقعی و بی ارزش می شمارد.
سطح دیگر آگاهی در حالت غیر عادی رخ می دهد که انسان با واقعیت دیگر آشنا می شود و می تواند ببیند. در این مرحله توصیف و تفسیری که دیگران از دنیا به ما القا کرده اند و ساختار ذهنی ما نیز با گفت وگوی درونی آن را توانا ساخته است, به یک باره فرو می ریزد و واقعیت جهان که چیزی جز اشکال مختلفی از انرژی نیست, نمایان می شود و موهوم بودن دانسته های قبلی و حتی ثابتها و پذیرفته شده های علمی که بر اصل علیت استوار بوده آشکار می گردد. دون خوان این سطح آگاهی را به سوی چپ نسبت می دهد.